رسیدم به چراغ قرمز
دستشوُ نزدیک دستم کرد و گفت: "یه اعتراف"
گفتم: بگو، گفت: "حس کن، نشنیدی؟"
یه لحظه مکث کردم گرمای دستش داشت حرف میزد اولش واضح نبود ولی تا با قلبم گوش کردم داشت به وضوح میگفت: "دوست دارم"

و این اولین ابراز علاقه‌ای بود که مستقیم رفت توی قلبموُ با ذره ذرهء وجودم حسش کردم اصلا تکراری نبود و از روی عادت هی نمیگفت "جانم، عزیزم، دوستت دارم" رو

و چه شیرین میشه گاهی بدون کلمات حرف زدن...

بازنشر