آنکس که تو را رها کرده به تو میاموزد كه خود به تنهايی بروی حرکت کنی به تو همه چیز را میاموزد و تو را ترک میکند اما قبل از رفتن می گويد: "شايد روزی به هم برسيم اگر خدا بخواهد"،
اين آغاز راه بسیار درد دارد
وداع با دوران سادگیت ، درد دارد
بلوغ احساس ، درد دارد
دروغ و واقعیت را ندانستن، درد دارد
بلند می شوی و راه می افتی و می روی، و در اين راه
میشکنی
خرد می شوی
اما چاره ای نیست باید بروی
این  راه به تو یاد می دهد دیگر از هیچ چیز نترسی
از جاده های تاریک نهراسی
از بی مقصدی نترسی
از رویاهای دست نیافتنی و آرزوهای محال وحشت نکنی

تو میروی و در این راه مثل سفالی در کوره آبدیده میشوی
شاید سخت
شاید دردناک
شاید وحشتناک
شاید غیر قابل باور
اما باید بروی
شاید به مقصد برسی و شاید هرگز نرسی
ولی چاره ای جز رفتن نداری

دیدگاه غیرفعال شده است.