هرچندکه اندام تو برف سبلان است
از گرمی اهوازِ لبت بوسه پزان است


یک شهر در این عرضه تقاضای تو دارد
تقصیر لبت نیست اگر بوسه گران است

بازار طلا نیست اگر موی طلاییت
با هر وزش باد چرا در نوسان است؟

سر ریز شدم از یقه پیرهن از بس
در عشق تو سیال تنم در فوران است

تا بره چشمان ترا گرگ ندزدد
در مرتع گیسوت،دلم چشم چران است

هر بار که تبخیر شد از ذهن خیالت
آن سوی دگر خاطره ات در میعان است

رویای من این بود که همراه تو باشم
افسوس که در دست تو دست چمدان است

باران تنت کاش بر این خانه ببارد
هر چند که بخت بد من ، قطره چکان است!