از حالِ روزای بدِ بی تو
از یه شبِ دلگیر برگشتم
من از یه دوری از یه دلتنگی
برگشتم اما دیر برگشتم.‌‌‌..
نعشِ خوشبختیاتُ روو کولت
تف کنی آرزوهاتُ هر روز
روو سر و صورتِ کیفِ پولت

روی سینَت بشینه «نداری»
آخرش بشکنه دنده هاتُ
با یه بغضی بشینی ببینی
خودکشی کردنِ خنده هاتُ

سخته مرگِ زمانُ ببینی
یادِ این تیره بختی نیُفتی
خیسِ شرمندگی باشی اما
روی هر بندِ رختی نیُفتی

تا کنی و یه گوشه بذاری
دردایِ تازه رو واسه فردات
عیدِ هرسالُ خونت بمونی
تا معذب نباشن لباسات

از توو چشمای دنیا بخونی
روزگارت به آخر رسیده
از نگاهای آینه بفهمی
رنگِ موهای مشکیت پریده

خیلی چیزا رو حتی نگفتن
واسه روزایی که رو به روتن
دست و پا میزنن تا نمیرن
آرزوهایی که توو گلوتن...
منطق دنیا به جنون رسیده
دنیا دیوونه خونه ی مُدرنه
دروغ میگم؟!تنهایی زنجیر نیست؟!

این همه نزدیکی خطای دیده
حقیقتِ واقعیت بعیده
دنیا یه خوابه که کسی ندیده
طبیعتا قابل تعبیر نیست...

با من بمونی بیشتر میفهمی
رد شو از این تنهاییه دو سهمی
عشق تو چشمت مثه اخم زخمی
میدوّه روی لبِ ممتد ِّ تیغ

امیدواری،ولی من راحتم
لاشه ی گرم سه چهار ساعته م
مسابقه شروع شه

بازنشر