بانو سلام!
روز پدر نزدیکه به نظرم اومد، چند جمله ای هم از آقایون بگیم...
کلی عکس و متن دیدم اینروزا برای روز مرد... خانمی که کیکی به شکل جوراب درست کرده یا دسته گلی از جوراب...
جملاتی مثل جوراب پاره هاتو تحمل کن روز مرد نزدیکه همسرم.
در ظاهر شاید تمام اینا شوخی به نظر برسن اما !
توی این زمونه مرد بودن جرات میخواد که برای رفاه حال زن و بچه صبح زود بزنی بیرون و تو تاریکیه شب برگردی...
مردهای این دوره جوانی و زندگی کردن رو فراموش کردند، فشار مخارج و مسئولیت زندگی، بی سر و صدا دونه دونه موهای تیره شون رو سفید میکنه...
راستی خانما، تا حالا همسراتون از آرزوهاشون براتون گفتن؟
بی انصافیه که اینهمه گذشت و تلاش رو در قالب شوخی ها باب شده قرار بدید و مظلومیت و تلاش این بخش از هستی رو نبینید.
بانو....!
گاهی نگاهی به دستهای پدر و همسرت بنداز...
و به خطوطی که در اطراف چشم ها و پیشونیشون داره عمیق میشه...
گاهی به جای اینکه تو آغازکننده باشی، سکوت کن و اجازه بده که لحظاتی آن ها هم گوینده باشن و از خودشون بگن...
بانو..! گاهی عکسهای همسرت رو از جوانی تا الان کنار هم بچین و باور کن فقط تو جوانیتو توی خون
محمود درویش میگه
منو ببر تو اونن حالی که قبل تو بودم
بعد ترکم کن ....
اینجوری منصفانه تره
سخت ترین کار دنیا
آزاد کردن اسیرانی است که زنجیرهای خود را میپرستند
برای زندانی بودن
لازم نیست شخصی پشت میله ها باشد
انسانها میتواند زندانی و یا برده عقاید خود یا دیکری باشند
به گزارش مشرق کانال تلگرامی خاص نوشت: در سال ۱۹۳۷ در انگلستان مسابقه بین تیمهای "چلسی" و "چارلتون" به علت مه شدید در دقیقه ۶۰ متوقف شد.
"سام بارترام" دروازهبان چارلتون تا ۹ دقیقه پس از سوت توقف بازی همچنان درون دروازه بود (همین تصویر).
وی بعلت سروصدای زیاد پشت دروازه، صدای سوت داور را نشنیده بود و با حواس جمع درون دروازه ایستاد و با دقت به جلو نگاه میکرد تا به گمان خودش در برابر شوتهای حریف غافلگیر نشود.
وقتی ۹ دقیقه بعد، پلیس ورزشگاه به او نزدیک شد و خبر لغو مسابقه را داد، سام بارترام با اندوهی گفت: چه غمانگیز است که دوستانم مرا فراموش کردند در حالیکه من داشتم از دروازهی آنها حراست میکردم. در طول این مدت فکر میکردم تیم ما در حال حمله است و مجال نزدیک شدن به دروازهمان را به آنها نمیدهند!
به گزارش مشرق کانال تلگرامی خاص نوشت: در سال ۱۹۳۷ در انگلستان مسابقه بین تیمهای "چلسی" و "چارلتون" به علت مه شدید در دقیقه ۶۰ متوقف شد.
"سام بارترام" دروازهبان چارلتون تا ۹ دقیقه پس از سوت توقف بازی همچنان درون دروازه بود (همین تصویر).
وی بعلت سروصدای زیاد پشت دروازه، صدای سوت داور را نشنیده بود و با حواس جمع درون دروازه ایستاد و با دقت به جلو نگاه میکرد تا به گمان خودش در برابر شوتهای حریف غافلگیر نشود.
وقتی ۹ دقیقه بعد، پلیس ورزشگاه به او نزدیک شد و خبر لغو مسابقه را داد، سام بارترام با اندوهی گفت: چه غمانگیز است که دوستانم مرا فراموش کردند در حالیکه من داشتم از دروازهی آنها حراست میکردم. در طول این مدت فکر میکردم تیم ما در حال حمله است و مجال نزدیک شدن به دروازهمان را به آنها نمیدهند!
دیدمش گفتم منم ....
نشناخت او ......
دوستان مانند دیوارهای یک خانه هستند!گاهی ازت نگهداری میکنند!گاهی بهشان متکی هستی!ولی گاهی همینقدر که بدانی کنارت هستند کفایت میکند!
همیشه اینرا بیاد داشته باش!یک جایی یک نفر تنها بخاطر بودنت خوشحال است!
محبت کردن به کسی که دوستت نداره و محبت دیدن از کسی که دوستش نداری
از بدترین حسهای دنیاست...
سعی نکن خودت رو جایی بزور جا کنی که برای آنجا ساخته نشده ای!
حداقل حقوق را برای سیاستمداران قرار بده و ببین چقدر سریع اوضاع عوض میشود!
آرش ( گروه لاله های سرخ )
نام زیبای " پــدر " با سیم و زر
باید نوشت، خوب و عالی
با عیاری معتبر باید "نوشت"...
برکت نان و نمک از همت
والای اوست این چنین گویم
که نامش "تاج سر"باید نوشت...
روز پدر، چه پدران زمینی چه پدران
آسمانی ، بر شما فرخنده باد
Malih
عجب متن فوق العاده ای بود...احسنت...