مهدی احمدی
۳ پست
۱۶۱ دنبال‌کننده
۲,۲۰۳ امتیاز
مرد، مجرد
فوق ليسانس
معماری
سینما

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
آدمها شبیه لیوانند و ظرفیت‌های
مشخصی دارند بعضی‌ها به اندازه‌ی استکان
بعضی‌ها فنجان و بعضی‌ها هم
یک لیوانِ بزرگ وقتی بیش از ظرفیتِ لیوان
در آن آب بریزی سرریز می‌شود
و خیس می‌شوی حتی گاهی که در اوج
بدشانسی باشی و در لیوان به جای آب
شربتی را زیادی ریخته باشی
و سرریز شده باشد لکه‌اش تا ابد
بر روی لباست می‌ماند آدمها هم شبیه لیوانند
لطفاً قبل از ریختن مِهر و عطوفت
در پیمانه‌های وجودشان ظرفیتشان را
بسنج و به اندازه محبت کن
اگر این کار را نکنی و زیادی محبت کنی
اگر سرریز شدند و محبت بالا آوردند
و پیراهنِ احساست را لکه‌دار کردند
فقط از عملکردِ خودت عصبانی باش
نه از آدمها که شبیه لیوانند
بازنشر کرده است.
بازنشر کرده است.
مشاهده ۱۸ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
شب
گاهی چنان ساکت می‌شود
که انگار
یک زن دلش شکسته است!
بازنشر کرده است.
من با خیال تو زندگی می کنم
هرشب برایت شعر می گویم
شعر می خوانم
و برایت چای می ریزم
من با خیال تو زندگی کردن را دوست دارم
اگر این دیوانگی ست
کاش زودتر دیوانه می شدم...
بازنشر کرده است.
جسمم اینجاست و
روحم جاییست که او نفس می کشد❤
بازنشر کرده است.
در چشم های تو ، رازی نهان است
این را زمانی فهمیدم که به دوربینم
خیره شدی ،
و من فراموش کردم شاتر را فشار دهم
نگاهت را ثبت نکردم اما ،
عکس چشمان تو
در ذهنم قاب شد...
بازنشر کرده است.
بیا برایم چمدان ببند!
می خواهم از خودم به تو کوچ کنم...
بازنشر کرده است.
من تنفر از عشق را هنگامی در خویش یافتم
که به چشم خود دیدم..............
عشقم‌ در حالی از من گذشت
که پایان مرا می نگریست... !!
بازنشر کرده است.
صدایت می زنم دست تکان می دهی
و مینگرم‌ رفتنت در ایستگاه قطار را
جا مانده ام از تو
و دور می شوی ،
چون‌ نقطه ای در پایان جمله ای ،
در انتهای خط آهنین
پایان می دهی این‌ داستان عاشقانه را...
بازنشر کرده است.
می دانی
مدت هاست
ایستاده ام بر فراز اتفاقی که نمی افتد...
بازنشر کرده است.
مدت هاست
تنهایم ولی دلتنگ آغوشی نیستم
خسته ام ولی به تکیه گاهی نمی اندیشم
چشمهایم تر هستند و قرمز ولی رازی ندارم
چون مدتهاست دیگر کسی را خیلی دوست ندارم
خودم زانو دارم به شانه های کسی احتیاج ندارم...
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
قفس تنهایی ،
خیره بر چهره خاموش من است
و نمی دانم از کِی ،
غصه تن پوش من است
چشم ها مرده و خشکیده به قاب آویزان
همه جا تاریک است
هیچ کس پیدا نیست
همه در کالبد تنهایی خود گم شده اند...
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
  • ⇜ماهور⇝

    تنهایی تو ، تنهایی من ..‌ چه شبیهیم به هم ... از تن ها جدا از آدمک ها سوا

    واقعیت ها را هر روز صبح
    جا می گذارم پشت اتاق گریه ام
    از بس آدمها واقعی بودنمان را ،
    دوست ندارند...

  • Setare

    واقعیت ها را هر روز صبح
    جا می گذارم پشت اتاق گریه ام
    از بس آدمها واقعی بودنمان را ،
    دوست ندارند...


    از درون و برون یگانه بودنت را دیدم ، چه کنم برای تو هزار خوبی از خودم میخواهم که بدی هویدا نشود ...

بازنشر کرده است.
چگونه به گل سرخی که در دستانم
منتظر توست
بگویم " رفته ای! "
بازنشر کرده است.
چرا سایت اینجوریه
اینادارن چی مینویسن چقدرعجیبه اینجا😂😂😂
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...