بپرس دوستم داری؟
بگذار بگویم من؟
شما را؟
به جا نمی آورم!
ولی... شما چقدر زیبایید!
به فنجان قهوه ای دعوتتان کنم؟
لبخند بزن
بگو با کمال میل
بیا دوباره برای اولین بار ببینمت!
در همان دیدار دلت را ببرم
بگذار اولین دوستت دارم را دوباره بگویم!
باز هم عاشقت شوم...
مهر ؛
تداعیِ بخشش است و مهربانی ،
تداعیِ روزهایِ روشن و پر التهابِ کودکی ...
پاییز ، از راه می رسد که ثابت کند ؛
گاهی سقوط هم با شکوه است ،
و گاهی رفتن ، بهانه ایست برای بازگشتن .
وقتی شبیهِ برگ های خشکِ پاییز ؛
عاشق و یکرنگ باشی ،
وقتی غرور نداشته باشی ،
وقتی آدم ها را بی بهانه دوست داشته باشی !
پاییز ، عاشق است !
آمده تا مهربانی را تمدید کند ...
تا فرشِ خوشرنگ و با صفایِ خودش را ؛
زیرِ پایِ عابرانِ خسته ی شهر ، پهن کند .
تا بهانه ای باشد ؛
برایِ عاشقانه هایِ بی تکرار و
قدم زدن هایِ جانانه !
شـڪوه دارم ...
از این شـبهای بارانـے .
از این هـوای نفسگیر
پـر از پریشـانی .
حال و روز شـعرم بد است
و رو به ویـــرانی ...
دلم هـوای تو ڪرده
و تــو نمیدانــے ...