خیلی جوان تر که بودم البت شاید بهتره بگم در نوجوانی
یه شب خواب دیدم
تو صحرا با بالگرد سقوط کردیم
با دو تا همراه دیگه
.. وسط این گیر و دار برای رفع گرسنگی مار خوردیم ووو
وقتی از خواب بیدار شدم هنوز طعم لذیذش زیر دندونم بود و ماتِ ماجراجویی که دیده بودم
قسمت جالب داستان اونجا بود که چند روز بعد آخرای شب یه فیلم سینمایی نشون داد عین خواب من فقط اینکه من و اون یکی از دوستان نبودیم؛ فقط همین تکاور بود ولی داستان به ترتیبی پیش رف که من خوابش رو دیدم
چون برا دوستام تعریفش کرده بودم بعدش کلی اذیتم کردن و شوخی گرفتن که فیلم و پیشترها دیده بودی و هممون رو اسکل کرده بودی ووو
حالا من هی قسم و آیه که بابا به خدا این فیلم رو ندیده بودم.
بانو
دیشو که نشد
الان بریم ببینیم با این نت مهتابی × توان حلزون به کجا میرسیم
حاوُلُّ