نیلوفر
۸۳ پست
۳۹ دنبال‌کننده
زن

تصاویر اخیر



‍ تا سوار تاكسي شدم راننده گفت: «تو كه سواد نداري چرا مي‌نويسي تو روزنامه هم چاپ مي‌كني؟»  گفتم: «شما از كجا مي‌دونين من بي‌سوادم؟»
گفت: «اين چي بود هفته پيش نوشته بودي؟» گفتم: «چي نوشتم؟»
راننده تاكسي گفت: «شعر صائب را غلط نوشته بودي... اصل شعر اينه كه:
«يك عمر مي‌توان سخن از زلف يار گفت  ........ در بند اين نباش كه مضمون نمانده است»
ولي تو به جاي ”مضمون” نوشته بودي ”موضوع”! 

به مسافرهاي تاكسي نگاه كردم: يك آقاي حدودا ۶٠ ساله، يك خانم حدودا ۳٠ ساله و پسر جواني كه به نظر دانشجو مي‌رسيد توي تاكسي بودند و هر سه داشتند به منِ بي‌سواد نگاه مي‌كردند... 
 حس خوبي نبود. خواستم از زير بار اين نگاه‌هاي سرزنش بار بيرون بيايم. گفتم: «بله تو خيلي از نسخه‌ها مضمونه ولي تو بعضي از نسخه‌ها هم موضوع ثبت شده.»
مرد ۶۰ ساله گفت: «تو هيچ نسخه‌ا ي از ديوان‌هاي صائب موضوع نيومده.» گفتم: «مگه شما همه نسخه ها را خوندين؟» 
مرد گفت: «بله»! گفتم: «مگه ميشه؟» مرد گفت: «بله» گفتم: «شما چه كاره‌ايد؟» مرد گفت: «استاد دانشگاه... ادبيات فارسي»
‌ با خودم فكر كردم چرا بايد سوار تاكسي‌اي شوم كه راننده‌اش صائب خوان باشد و مسافرش استاد ادبيات فارسي دانشگاه، آن هم دقيقا روزي كه هفته قبلش شعري از صائب را اشتباه نوشته بودم... 
چاره‌اي نبود، گفتم: «ببخشيد... اشتباه كردم.»
راننده خنديد و گفت: «اين شد... همه اشتباه مي‌كنن؛ اشكالي هم نداره به شرطي كه بعدش معذرت بخوان...»
با خودم فكر كردم كاش براي بقيه اشتباهات زندگيم هم معذرت خواسته بودم ولي ديدم خيلي وقتها حتي نفهميدم كه اشتباه كرده‌ام، مثل همين هفته قبل و كسي هم نبود كه بگويد اشتباه كرده‌ام... حيف...‌

( از خاطرات جناب آقای سروش صحت ، عجب حکایتیه حکایت مملکت داغان ما )
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...


در زندگی گاهی باخته ام
در زندگی گاهی با کسانی به طرز دردناکی ساخته ام
در زندگی گاهی از عمق جانم گریسته ام
در زندگی گاهی به سختی افتاده ام
در زندگی گاهی در تنهایی بارها مرده ام...
اما خوشحالم که خودم هستم ؛
شاید صاف و ساده باشم 
اما صادقم
یک رنگم
من خود خودم هستم
و این در زندگی ، برایم کافی ست ...

( عالیجناب جلال آل احمد )



مشاهده ۳۸ دیدگاه ارسالی ...
  • نعنا پونه

    من یه دیوانم که طاعون داره
    یه میدان مغناطیسی حول خودم دارم که دافعست نه جاذبه
    من با عزیزام بدم
    بدی خصلتم
    مث یه مار جعفری خ نیششش نیشششش مراقب باشید جعفری داره میاد خخ


ﺧﺪﺍی من ﻧﻪ ﺩﻭﺭ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺩﺭ ﮐﻠﻴﺴﺎ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺒﺪ
ﺧﺪﺍی ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ بغض‌ها و خندهﻫﺎﻳﻢ
ﺧﺪﺍی ﻣﻦ نمیﺗﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺍما میﺗﺮﺳﺎند از ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩلی
و ﻧﺎﺣﻖ ﮐﺮﺩﻥ حق مظلومی. خدﺍی ﻣﻦ می ﺑﻴﻨﺪ ﻣﺮﺍ
ﻫﺮ کجا که ﺑﺎﺷﻢ  میﻓﻬﻤﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺑﺎن
ﮐﻪ با او ﺳﺨﻦ ﮔﻮﻳﻢ ﺧﺪﺍی ﻣﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ نمیﺗﺮﺳﺎﻧﺪ
ﺟﺰ بی فکر ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ؛ ﺧﺪﺍی ﻣﻦ خدای ﻣﻬﺮﺑﺎنی‌ست ...

( استاد شهید دکتر علی شریعتی)
مشاهده ۳۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

شکار امروز ، یکساعت قبل .....


( وقتی فکر میکنی همه چی دنیا پوچ وبی ارزشه خدا یه نشونه برات میذاره که بری طرفش ، الهی شکرت ، مهربان خدای من )
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
  • mohsen

    سپاسگزارم ، خوشحالم که پسندیدید ، فقط به اشتراک گذاشتن یک حس عالی بود .

    خواهش میکمنم واقعا جالب بود با اجازتون بازنشرش میکنم

  • نیلوفر

    شما صاحب اختیارید . ممنونم


مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزه‌ای اندیشد 
زندگی را فرصتی آن قدر نیست
که در آینه به قدمت خویش بنگرد        
و عشق را مجالی نیست       
حتی آن قدر که بگوید: 
برای چه دوستت می‌دارد



( چقدر زیباست ، چقدر عالی ، شاعر؛ عالیجناب احمد شاملو بزرگ )
  • نعنا پونه

    آخی چه اناری هم هست!
    فقط پوستش مونده سر شاخه
    مث خیلی چیا !
    که بعد از رسیدن
    ترک می خوردن و ..
    باز این انار دونه هاش نصیب پرنده ها شده
    ولی خیلی چیا عاقبت خوشی ندارن که

  • نیلوفر

    سلام خواهر جان ، صبح عالی بخیر ، اینجا کنجیشکا کولاک کردن ، نمیزارن دوباره بخوابیم ، خروسها هم مسابقه گذاشتن با هم برای سر و صدا کردن ، آی خوشم میاد ، کلا صدای خروس رو دوست دارم ، راست میگی ، این عکس خیلی حرف داره ، از وقت کندنش گذشته ، خیلی چیزا از وقتش بگذره دیگه فایده نداره اما این انار خشک یه تابلو زیباست ، خیلی قشنگه.


شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی...............

مشاهده ۴۴ دیدگاه ارسالی ...
  • نعنا پونه

    چشم عزیز
    امشب کارام رو راست و ریس کنم برای بچه ها غذا بزارم و ووو احتمالا فردا عصری بی حرف پیش برم
    خواستم برم میگمت
    .
    .

    ای جان باشه ممنون بفرست دستورشو فداااات نازنینم

  • نیلوفر

    من فکر میکردم دیشب میری ، خب رفتی هم زود برگرد ، مراقب خودتم باش.


دلواپس گذشته مباش و غمت مباد
من سال هاست هیچ نمی آورم به یاد
بی اعتنا شدم به جهان بی تو آنچنان
کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد
گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد

( شاعر ، عالیجناب استاد فاظل نظری)
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...



سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند.

( استاد شهید ، متفکر بزرگ ، دکتر علی شریعتی مزینانی)
مشاهده ۳۲ دیدگاه ارسالی ...


این وجه اشتراک برایم غنیمت است
این وجه مشترک که خدایم خدای توست
'شايد جهان جهنم دنيای ديگريست'
اما بهشت قسمتی از شانه های توست 

(قسمتی از غزل جناب آقای علی صفری)
                                                                       ( دلا چونی با صدای  دکتر مهدی سلطانی)
مشاهده ۳۱ دیدگاه ارسالی ...

 ای آنکه گرهِ کار‌های فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می‌شود، و‌ای آن که سختیِ دشواری‌ها با تو آسان می‌گردد، و‌ای آن که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی را از تو باید خواست. سختی‌ها به قدرت تو به نرمی گرایند و به لطف تو اسباب کار‌ها فراهم آیند. فرمانِ الاهی به نیروی تو به انجام رسد، و چیزها، به اراده‌ی تو موجود شوند. و خواستِ تو را، بی آن که بگویی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نیست، بی آن که بگویی، رو بگردانند. تویی آن که در کار‌های مهم بخوانندش، و در ناگواری‌ها بدو پناه برند. هیچ بلایی از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگردانی، و هیچ اندوهی بر طرف نشود مگر تو آن را از دل برانی.‌ای پروردگار من، اینک بلایی بر سرم فرود آمده که سنگینی‌اش مرا به زانو درآورده است، و به دردی گرفتار آمده‌ام که با آن مدارا نتوانم کرد. این همه را تو به نیروی خویش بر من وارد آورده‌ای و به سوی من روان کرده‌ای. آنچه تو بر من وارد آورده‌ای، هیچ کس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوی من روان کرده‌ای، هیچ کس برنگرداند. دری را که تو بسته باشی. کَس نگشاید، و دری را که تو گشوده باشی، کَس نتواند بست. آن کار را که تو دشوار کنی، هیچ کس آسان نکند، و آن کس را که تو خوار گردانی، کسی مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست.‌ای پروردگار من، به احسانِ خویش دَرِ آسایش به روی من بگشا، و به نیروی خود، سختیِ اندوهم را درهم شکن، و در آنچه زبان شکایت بدان گشوده‌ام، به نیکی بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شیرینیِ استجابت بچشان، و از پیشِ خود، رحمت و گشایشی دلخواه به من ده، و راه بیرون شدن از این گرفتاری را پیش پایم نِه؛ و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پیروی آیین خود بازمدار.‌ای پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بی‌طاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو می‌توانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایسته‌ی آن نباشم،‌ای صاحب عرش بزرگ.


( ترجمه دعای هفتم از صحیفه سجادیه، بسیار زیبا و عاشقانه )

گاهی فکر میکنم باید خودمو از دره پرت کنم پایین بخاطر حماقت و نادانی خودم تا از شر خودم خلاص بشم ، 

یک خبط و خطایی کردم ،اون بخاطراین  دل بی صاحب مانده که طاقت دیدن خیلی چیزها رو نداره ، لطفا آدم باشید ، 
دلم نمیخواد از اینجا برم ، من نمیخوام دوستانمو نبینم .
مشاهده ۱۳ دیدگاه ارسالی ...
  • نعنا پونه

    با سلام
    در صورت داشتن مزاحم ...
    ... حتما گزارش بدید

    سلام و سپاس بنده را هم پذیرا باشید
    خیییییلی لطف کردید گرامی
    این آبجیمون از تخم چشمونم عزیز تره برامون
    بازم تشکر

  • نیلوفر

    بله تقریبا درستش کردم فقط مواردی مونده که اونم درست میکنم .


دیدنش حال مرا یک جور دیگر میکند

حال یک دیوانه را دیوانه بهتر میکند

( یادت باشه ، من دیوانه تر از تو ام )
مشاهده ۲۷ دیدگاه ارسالی ...

هر صبح یک واقعه ی  بی تکرار و 

یک دور باطل دیگر
مانده ام چطور آدمها به خیر یادآور میشوند برای هم ، یعنی ؟ صبح بخیر؟ ، ای داد بیداد..... ای داد بیدا ....
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...

 

 کوه ها باهمند و تنهایند،

        همچو ما باهمان تنهایان

 

( شاعر ؛ مرحوم استاد احمد شاملوی بزرگ)


منشین چنین زار و حزین چون روی زردان
شعری بخوان، سازی بزن، جامی بگردان
ره دور و فرصت دیر، اما شوق دیدار
منزل به منزل می رود با رهنوردان
من بر همان عهدم که با زلف تو بستم
پیمان شکستن نیست در آیین مردان
گر رهرو عشقی تو پاس ره نگه دار
بالله که بیزارست ره زین هرزه گردان
صد دوزخ اینجا بفشرد آری عجب نیست
گر در نگیرد آتشت با سینه سردان
آن کو به دل دردی ندارد آدمی نیست
بیزارم از بازار این بی هیچ دردان
آری هنر بی عیب حرمان نیست لیکن
محروم تر برگشتم از پیش هنردان
با تلخکامی صبر کن ای جان شیرین
دانی که دنیا زهر دارد در شکردان
گردن رها کن سایه از بند تعلق
تا وارهی از چنبر این چرخ گردان

( عالیجناب امیر هوشنگ ابتهاج، خداوند بر طول عمرشان بیفزاید )
مشاهده ۵۵ دیدگاه ارسالی ...
  • #آقا_امیر

    @amir

    سلام و عرض ادب امیر آقا پیج آبجیمون بخش ارسال شکلک مشکل داره
    میشه لطفاً بررسی کنید گرامی
    سپاسگزارم آقا اونو زدم اما فقط یه صفحه خالی طوسی رنگه ، هیچی توش نیست


    سلام
    اسکرین شات بدید ببینم چطوریه