نیلوفر
۸۳ پست
۳۹ دنبال‌کننده
زن

تصاویر اخیر


گل سرخ عزیز من به هر گلخانه ای باشی 

بدان رویای یک گلدان همیشه با تو‌خواهد بود 
مشاهده ۲۷ دیدگاه ارسالی ...
  • نعنا پونه

    درود خواهری
    هفته ای پر نشاط توام با بهترین اتفاقهای عالی و دلخواهت رو برات آرزومندم
    عزیزمی
    با اجازه

  • نیلوفر

    سلام خواهر جانم ، شبت بخیر مهربان ، دیدی از اول هفته چه اتفاقهای عالی رخ داده ؟ دلم پر آتیشه آبجی ، خود زنی و بعد هم انکار ، خدایا رحم کن .امیدوارم خدا به همه ما صبر عنایت بفرماید .


نمیدانم چه میخواهم بگویم............زبانم در دهان باز بسته است

در تنگ قفس باز است وافسوس..........که بال مرغ آوازم شکسته است

نمیدانم چه میخواهم بگویم............غمی در استخوانم می گدازد

خیال ناشناسی آشنا رنگ............گهی می سوزدم گه می نوازد

پریشان سایه ای آشفته آهنگ..........ز مغزم می تراود گیج وگمراه

چو روح خوابگردی مات و مد هوش ..........که بی سامان به ره افتد شبانگاه

درون سینه ام دردیست خونبار...........که همچون گریه میگیرد گلویم

غمی آشفته دردی گریه آلود..........نمیدانم چه می خواهم بگویم

( امیر هوشنگ ابتهاج .... سایه عزیز )

مشاهده ۱۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

من متوجه شدم که مدال افتخار گرفتم ، اما نمیدونم چرا ، 

 مدال رو آقایی گرفته که دیروز  دوست و دشمن براش اشک ریختن . 
مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
  • نیلوفر

    سلام آبجی ، روز بخیر زیبا ، خدا خیرت بده ، امیدوارم خدا طاقت و تحملتو بیشتر کنه ، بهت سلامتی بده ، کاش میگفتی مورچه کارگر یا زنبور کارگر ، اونو نمیگفتی ، دلم گرفت ، کراقب خودتو بچه ها باش ، تو باید سرپا و سلامت باشی تا به بقیه برسی ، بیشتر مراقب خودت باش .

  • نعنا پونه

    سلام عزیز زنده باشی


از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه میل سخن داریم

آوار پریشانی‌ست ، رو سوی چه بگریزیم ؟
هنگامۀ حیرانی‌ست ، خود را به که بسپاریم ؟

تشویش هزار «آیا» ، وسواس هزار «اما» ،
کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم ، ابریم و نمی‌باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید ؟ گفتیم که بیداریم.

من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

 (مرحوم حسین منزوی)


قصه ى روز و شب من سخنى مختصر است
روز در خواب و خيالاتم و شب بيدارم...
 مهدی اخوان ثالث


لذت های زندگی ، خیلی قشنگه

 هوای توی گل فروشی
خاروندن رد کش جوراب
 دیر میرسی سرکار و رییس هنوز نیومده؛
 خنکی اون طرف بالش؛
 اسم عطر تو بپرسن؛
 لیسیدن انگشتهای پفکی؛
 وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره؛
بوی تن نوزاد؛
 بوي چمن خيس...
 وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت؛
مغز کاهو؛
حرف زدن بچه وقتی داره تنهایی بازی میکنه؛
وقتی خندت میگيره و خندتو نگه میداری
 اخر سفر بشینی عکس هایی رو که گرفتی نگاه کنی؛
 وقتی کسی بهت میگه صدای خندت رو دوست داره؛
بچه ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی؛
با پای برهنه روی شن های خيس ساحل قدم می زنی؛

  زندگی رو ساده بگیرین و از اين همه لذت های كوچک زندگی خوشبختی رو احساس كنيد
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...

یه چیزی هم داریم به نام شکاف طبقاتی...
یعنی اول ترک بوده، بعد قاچ خورده، الان کلا شکافته!

شکل ایجادشم اینجوریه که یه عده کار میکنن هی میرن پایین تر، یه عده کار نمی‌کنن هی میرن بالاتر!!


شوخی کردم 


قرآن کتابیست که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد. کتابی آسمانی است اما برخلاف آنچه مومنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد! 
کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز! 
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست.
کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم انسان با قلم؛ آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست....
قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم می پرسند: چه کسی مرده است؟"

( قسمتی از کتاب پدر و مادر ما متهمیم ، اولین کتابی که از استاد شهید خوندم)


مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
  • نیلوفر

    بله دقیقا ، من مقایسه کردم ، هبوط و کویر رو که چاپ جدید و قدیمش خیلی جاهاش باهم تفاوت داره ، خوشحالم که خوشتون آمده .

  • اسماء

    وقتی ترجمه قرآن رو تحریف میکنن دیگه این کتابا براشون بازیچست



گر طبیبانه بیایی به سر بالینم ...
به دو عالم ندهم لذت بیماری را !

 
مشاهده ۱۳ دیدگاه ارسالی ...
  • نیلوفر

    سلام خواهر جان ، عصر بخیر ، متاسفانه دیر میبینم پیامهارو ، صبح کجا و الان کجا ، شرمنده ام آبجی . شما خیلی لطف داری عزیز دل .

  • نعنا پونه

    علیک سلام عزیز
    سرت سلامت جانم
    شاد و خرم باشی آبجی جان / آاااامین ♡




روزي ملانصرالدين در مجلسي نشسته بود.
از ملا پرسيدند: 

خورشيد بهتر است يا ماه؟!!
ملانصرالدين قيافه متفکرانه اي به خود گرفت و گفت: اين ديگر چه سوالي است که شما مي پرسيد؟ خوب معلوم است که ماه بهتر است !!! چون خورشيد در روز روشن در مي آيد به همين علت وجودش منفعتي ندارد !!!
اما ماه شب ها را روشن مي کند!! پس ماه بهتر است!!!!
و الحق که زندگی
درست به همین احمقانگی ست !
لطفِ بی اندازه
دیده نخواهد شد !
کم که باشی
دیده می شوی...
کم که باشی ارج نهاده می شوی
الطاف ما تنها باید به اندازه ی وسعت دیدِ دیگران باشد !

نه بیشر

دوستان بزرگوارم  ، متاسفانه پس زمبنه پروفایل آزار دهنده است ، من خوب نمیبینم ، باید چیکار کنم؟ میتونم خودم تغییرش بدم؟ تیره باشه بهتره ، آیا میشه؟ اگه بشه من بلد نیستم ، باید چیکار کنم ؟



ملانصرالدین از کدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ به قیمت ۱۵درهم خرید و قرار شد کدخدا الاغ را فردا به او تحویل دهد، ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ کدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدین ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: "ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا، ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!":
ملانصرالدین ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: "ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ."

کدخدا ﮔﻔﺖ : «ﻧﻤﻲﺷﻪ !ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»
ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»
کدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»
ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.»
کدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر میشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ!»
ملا  ﮔﻔﺖ: « ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣیشه. ﺣالا ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ الاﻍ ﻣﺮﺩﻩ.»

ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد کدخدا ملانصرالدین رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟

ملا ﮔﻔﺖ: به ﻗﺮﻋﻪ کشی ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام کردم فقط با پرداخت ۲ درهم در قرعه کشی شرکت کنید و به قید قرعه صاحب یک الاغ شوید، به ۵۰۰ نفر بلیت ۲ درهمی فروختم و ۹۹۸ درهم سود کردم !

کدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»
ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
 من هم ۲درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ !

 و اینگونه شد که آزمون های استخدامی در ایران مد شد و اپراتورهای تلفن همراه جریان پیامک های شرکت در مسابقات رو راه انداختن !
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...


آدما نمیفهمنت بلکه؛
به زبون خودشون ترجمت میکنن! 

مشاهده ۱۵ دیدگاه ارسالی ...


روزی سه ملا با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت: 

روایت است از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.

دومی گفت: همچنین روایت است که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند. 

سومی گفت: و نیز روایت است که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود. 

وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند. باز ذکر روایت شروع شد.
یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.
دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند. 
سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند
فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده، با آن ذکر یا قدّوس بگویند.

(عبید زاکانی )
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند

اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی

وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند

دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او

نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام

گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند

پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بو

از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند

چون من گدای بی‌نشان مشکل بود یاری چنان

سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند

زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم

از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند

شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد

تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند

با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او

کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند

مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...