نیلوفر
۸۳ پست
۳۹ دنبال‌کننده
زن

تصاویر اخیر


چقدر خوبه که همه منتظر بهار هستن ، همش یه ساعت دیگه مونده . مبارکتون باشه 

و من اما .........
مشاهده ۴۵ دیدگاه ارسالی ...
  • نیلوفر

    آبجی جان
    مراقب بودی که سرما نخوری
    راستی
    آقا امیر اسکرین خواستن تا ببینن چجوریه وضعیت شکلکا


    سلام آبجی جانم ، شب بخیر ، یه آیزی میخوام بهت بگم اما اینجا نمیشه ، خجالت میکشم. سرما نخوردم ، عالی بود ، یه حال خوشی داشت که نگو ، آدم سرخوش که باشه دیگه سرما گرما حالیش نیست که .

  • نعنا پونه

    سلام جانم
    آره می‌دونم چی میگی
    یوقتایی آدم یجور دیگس
    یجور
    که نمیشه گفتش .


جهل مذهبی پهنایی به درازای تاریخ دارد

زکریای رازی در اواخر عمر به خاطر اعتقاداتش در دادگاه های مذهبی بارها محاکمه شد. اما نارحت کننده است که بدانید در این محاکمه ها آنقدر کتابهایش بر سرش کوبیده شد که بینایی خود را ازدست داد و نابینا ازدنیا رفت!!

می‌گویند شاگردانش به او گفتند حکیم شما بدتر از این را معالجه نمودی پس چرا خود را معالجه نمی‌کنید. در جواب حکیم گفت:
بینا شوم که چه چیز را ببینم سیاهی جهل ، قدرت فاسد و روزگار بد و سخت مردمان. گمان کنم همان کور باشم کمتر زجر می‌کشم

مشاهده ۸ دیدگاه ارسالی ...
  • Nafasim

    واقعا غم انگيزه

  • hammid

    عالیی.. مثه همیشه..

    ممنونم آقا حمید . شما لطف دارین ، دلنوشته های شما هم عالی هستن . ممنونم که اونها رو به اشتراک میگذارید .

    ... لطف داری نیلوفر


میگم چطور میشه تولد کسی رو تبریگ گفت ؟ از اون خوشگل خوشگلاش ، یه حرف قشنگ مثلا ، یه کادو قشنگ یا اینکه سورپرایز مثل اونایی که کلی تدارک دیدن ، طرف هم خودش میدونه چه خبره اما خودشو میزنه به کوچه علی چپ تا بگه من اصلا خبر ندارم که چه خبره!!!!!

من که از این کارا بلد نیستم ، نه بلدم خوب حرف بزنم ، ( خودت که میدونی ، تا بیام جدی باشم یا حرفم یادم رفته یا کلا بیخیالش میشم تا سوتی ندم ) نه خوب بنویسم نه اینکه راه و رسمشو بلدم ، اما منم روش خودمو دارم ، 
دلم میخواد همون روش خودمو داشته باشم ، با ادب باستم و یه نگاه عمیق تو صورتت داشته باشم و خوب خوب نگاهت کنم  دستاتو بگیرم  ، آروم فشار دستمو بیشتر کنم و با تمام احساسم که اگه بیشتر بشه ممکنه اشکم راه بیوفته بهت بگم ، تولدت مبارک ، تولدت مبارک ، تولدت مبارک ........ تولدت مبارک همه کسانی که دوستت دارن و وجودت براشون پر از نعمت و برکته .
راستی میگم این اسفندیا خیلی خوشبحالشونه ها ، انگار خدا عدل گذاشته اون موقع به دنیا بیان تا برن دست بهار خانومو با هزار تا ناز و کرشمه بگیرن و بیارن تا سال نو بشه ، عید بشه ، بهار بشه ، خرمن خرمن گل بیارن ، سنبل بیارن ، یه دنیا مهربونی بیارن ، مگه نه؟ 
( عزیز دلم ، خواهر مهربونم ، مهر آفرین ، شیرین زبان ، قند مکرر ، زیبای دوست داشتنی ، تولدت مبارک ، دیر شد اما شد ، دلم میخواست بغلت بگیرم و ببوسمت اما خب چه کنم که نمیشه ، دوستت دارم )
 
مشاهده ۵۰ دیدگاه ارسالی ...


دی پیر مِی فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد

حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد

( حضرت حافظ رحمت الله علیه)

( طنز )
دختری کتاب می‌فروخت و معشوقه‌اش را دید که به ‌سویش میاید، در این حال پدرش در نزدیکش ایستاده بود.
به معشوقه‌اش گفت:
آیا به ‌خاطر گرفتنِ کتابی‌که نامش " آیا پدر در خانه‌ هست" از يورگ_دنيل نویسندۀ آلمانی، آمده‌یی؟
پسر گفت: خیر! من به‌خاطر گرفتنِ کتابی به اسم " کجا باید ببینمت" از توماس_مونیز نویسندۀ انگلیسی، آمده‌ام.
دختر در پاسخ گفت: آن کتاب را ندارم، اما می‌توانم کتابی‌ به نام " زیرِ درختِان سيب" از نویسندۀ آمریکایی، پاتریس_اولفر را پيشنهاد كنم.
پسر گفت: خوب است و اما؛ آیا می‌توانی فردا کتابِ " بعد از ۵ دقیقه تماس می‌گیرم" از نویسندۀ بلژیکی، ژان_برنار را بیاوری؟
دختر در پاسخش گفت: بلی! با کمالِ مَیل، ضمنا توصيه ميكنم کتاب " هرگز تنها نمی‌گذارمت" از نویسندۀ فرانسوی میشل_دنیل را بخوانى.
بعد از آن ...
پدر گفت: این كتاب ها زیاد است، آیا همه‌اش را مطالعه خواهد کرد؟!
دختر گفت: بلی پدر، او جوانى با هوش و کوشا است.
پدر گفت: خوب است دختر دوست‌داشتنی‌ام، در اينصورت بهتر است کتابِ "من کودن نیستم" از نویسندۀ هلندى فرانک_مرتینیز را هم بخواند.
و تو هم بد نيست کتاب" براى عروسی با پسر عمويت آماده شو" از نویسندۀ روسی، موریس_استانكويچ ، را بخوانی !


مشاهده ۲۹ دیدگاه ارسالی ...

مرا ز خاطر تو هیچکس جدا نکند .......... که دشمنم به دلم این جفا روا نکند
برای حال کسی چون من از گذشته مگو ........... که درد خاطره را خاطره دوا نکند
به این من همه بی دل فقط مگو مجنون ............. که حق مطلب ما را جنون ادا نکند
خدا مرا ز خیال تو در امان دارد........ به این خدا نشناسد بگو خدا نکند
( عالیجناب استاد روزبه بمانی)
مشاهده ۲۲ دیدگاه ارسالی ...

خدایا مگه قهری

مشاهده ۱۴ دیدگاه ارسالی ...

میدونی چیه؟ یوقتایی دلم میخواد هیشکی نباشه تا دلم میخواد داد بزنم ، شاید گریه ام بگیره اما اونقدر به خودم فشار میارم که اشکم در نیاد ، دلیلش خیلی مهمه برام ، این روزها هم حال و هوام اینجوریه ، اون چیزها که نوشتی یه حس خوبی داشت که نگو و نپرس ، شما خیلی خوبی آبجی ، خیلی خوب ، دل و زبانت یکیه ،  جان خواهر ، عزیز دل ، دنیا با تمام پلیدیهاش چیزای قشنگی هم داره ، دیدی که؟!  اصلا فکرشم نمیکردم دوباره پیدات کنم ،  پرس و جو کردم و بالاخره خواست خدا بود و لطف دوست عزیزمون که پیغام منو رسوندن ، نشناختی یادته ؟ تا گفتم رضا فلاح سریع هوشیار شدی ، یادش بخیر ، دلم براش تنگ شده ، خیلی 

الان هم به موقع رسبدم ، پیامتو که دیدم یه جوریم شد ، نکنه ...... ای خدای من ...... نکنه چیزی شده عزیز خواهر ، باور کن دیکه طاقتم نمونده مهربان ، زیبا
مشاهده ۱۵۰ دیدگاه ارسالی ...

اندوه تو شد وارد کاشانه‌ام امشب

مهمان عزیز آمده در خانه‌ام امشب

صد شکر خدا را که نشسته‌ست به شادی

گنج غمت اندر دل ویرانه‌ام امشب

من از نگه شمع رخت دیده نورزم

تا پاک نسوزد پر پروانه‌ام امشب

بگشا لب افسونگرت ای شوخ پری چهر

تا شیخ بداند ز چه افسانه‌ام امشب

ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد

ای بی‌خبر از گریه مستانه‌ام امشب

یک جرعهٔ تو مست کند هر دو جهان را

چیزی که لبت ریخت به پیمانه‌ام امشب

شاید که شکارم شود آن مرغ بهشتی

گاهی شکن دام و گهی دانه‌ام امشب

تا بر سر من بگذرد آن یار قدیمی

خاک قدم محرم و بیگانه‌ام امشب

امید که بر خیل غمش دست بیاید

آه سحر و طاقت هر دانه‌ام امشب

از من بگریزید که می‌خورده‌ام امشب

با من منشینید که دیوانه‌ام امشب

بی حاصلم از عمر گرانمایه فروغی

گر جان نرود در پی جانانه‌ام امشب

( جناب فروغی بسطامی)



مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...


روزی به کریم خان زند گفتند، فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند.
 کریم خان آن شخص را به حضور طلبید،  

او نزد کریم خان امد و گفت: قربان! من کور مادر زاد بودم، به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از اوگرفتم .

شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید، تا برود دوباره شفایش را بگیرد!
اطرافیان به شاه گفتند قربان! این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.

کریم خان زند گفت: پدر من یک شخص معمولی بود، من نمیدانم قبرش کجاست،
پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟!

اگر متملقین و چاپلوسان میدان پیدا کنند، دین و دنیای مان را به تباهی می کشند…

 
مشاهده ۴۰ دیدگاه ارسالی ...

روزی که مردم بفهمند:

هيچ چيز عيب نيست، جز قضاوت و مسخره کردن ديگران
هيچ چيز گناه نيست، جز حق الناس...
هيچ چيز ثواب نيست، جز خدمت به ديگران...
هيچ کس اسطوره نيست، الا در مهربانی و انسانيت...
هيچ دينی با ارزشتر از انسانيت نيست...
هيچ چيز جاودانه نمی ماند، جز عشق...
هيچ چيز ماندگار نيست، جز خوبی و بدی....
هيچ سعادتی بالاتر از آگاهی نيست...
هيچ دشمنی خطرناکتر از جهل نيست...
زمين تبديل می شود به بهشتی سراسر عشق و مهربانی...


مشاهده ۲۲ دیدگاه ارسالی ...


عشق شکیباست ...
عشق مهربان است،
 حسد نمیبرد،
فخر نمیفروشد،
غرور نمیورزد،
در همه حال امیدوار است... 
و عشق هرگز ساقط نمیشود
مشاهده ۲۴ دیدگاه ارسالی ...
  • نعنا پونه

    شیشه های کوچیک
    قطره چکان هست فقط یکم چراغ فیتیله ای میشی
    بو نفت میگیری
    بیخیال
    بهتر از درد و گز گز پاست
    هر کی دوست نداره خودش بینیش رو محفوظ کنه
    والا خخخ

  • نعنا پونه

    خدا رحمت کنه همه رفتگان رو یه عمه بزرگواری داشتیم خیییییلی کدبانو
    خیلی عزیز
    فقط زبانش ماشاالله عین زنبور بود خخخ
    خدا رحمتش کنه
    ایشونم همینجور بود میگفت بزار قرص و دوا کار خودش رو کنه منم کار خودم تو کار هم دخالت نکنیم بهتره
    اعتقاد داشت هر چی یه قوه ای داری و ما لازمش داریم باس نعمتهای خدا رو تا وقت نیاز استفاده کرد
    روحش شاد
    هر بار سایت میام اسم خاتون رو که میبینم یادش میکنم .


( تصویر سرباز شهید  وطن در بهار ، در سرزمین دشمن )
چند سال پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت و رفت و دیگه هم برنگشت و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن ﮔﺮفت ﻭ ﺭفت و دیگه برنگشت و بعد یکی دیگه و یکی دیگه و...و...و هیچکدومشون هم برنگشتن !

اما سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪوﻥ ﻣﯿﻦ، ﭼﻨﺪ تا جوون میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ؛
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ رفت ﺑﺮﮔﺸﺖ !
همه فکر کردن ترسیده !
ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ درآورد؛ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
« ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ، نو هستن، حیفه، واسه بیت الماله !» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ اتفاقا اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ

+ بعد از آنها اخلاصمان به اختلاس رفت
ایمانمان رنگ باخت، محبت ها و بردباری ها تمام شد و صفا و سادگی در رنگ دنیایمان محو شد.
مشاهده ۲۲ دیدگاه ارسالی ...

دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید........

مشاهده ۱۲ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

به یادت پای ایمانم اگر لرزید معذورم .........

................که در آیین این کافر ورای عقل و ایمانی .........