کُجا دیگر توانی یافت، همچون من خریداری
که بخشد جان شیرین را، به لبخندِ گه و گاهت...
حسین_فروتن
همه از کنارم گذشتند
جز تو
که از درونم گذشتی
جبران_خلیل_جبران
من از من گذشت برای تو
و تو از من برای او
خودمانیم در این میان
من چه بیچاره منی بودم
حسام_عزیزی
گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر
درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
صائب_تبریزی
از بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همیسِتانَد و آنم نمیدهد
مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد
حافظ
ژاک: سخت ترین قسمت غواصی وقتیه که به انتهای آب میرسی
جوانا: چرا؟
ژاک: برای بالا اومدن باید یه دلیل خوب داشته باشی و پیدا کردن یه دلیل خوب کار خیلی سختیه
📽آبی بیکران
کارگردان: لوک بسون
صبح است و هوای سحری بویِ تو دارد
در خویش نشان گذر از کویِ تو دارد
خورشید شود خیره به چشمان خمارت
لبخند زنان، حُبّ نظر، سویِ تو دارد
دانی که چرا مست شود بلبل از این صبح
چون باد سحر، عطر خوش مویِ تو دارد
آن قوسِ کمانی که فلک خرّم از آن است
بی شک نظری، در خمِ ابرویِ تو دارد
بگشای تو چشمانِ خود ، این عاشق شیدا
در دل هوس بوسه از آن رویِ تو دارد
«آبان» (جواد نوری)
بوی آغوش تو را از نفس گل شنوم
گل نورسته مگر دوش در آغوش تو بود؟
رهی_معیری
آمد و گفت: روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه می کرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم، به عشق دادم و رفت
قبله ام را که چشم او کردم
چشمکی زد به اعتقادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت :
از سر تو کمی زیادم و رفت
افشین یداللهی
در میکده دوش، زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست
گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت:
از میکده هم به سوی حق راهی هست
شیخ_بهایی
مرا خیال تو یک دم رها نکرد اما
تو را خیال همه عالم است، الا من
آبان
من می روم
و کلید این خانه دلگیر را،
در زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت!
دلتنگ که شدی،
آمدی، نبودم،
نگرد.
باران هرگز شبیه آنچه بود،
به آسمان بر نمیگردد......
Your browser does not support the video element.
عجیب آرامشی داره
تا چشم تو دیدیم ز دل دست کشیدیم؛
ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم ...
کلیم_کاشانی