صبح است و هوای سحری بویِ تو دارد
در خویش نشان گذر از کویِ تو دارد

خورشید شود خیره به چشمان خمارت
لبخند زنان، حُبّ نظر، سویِ تو دارد

دانی که چرا مست شود بلبل از این صبح
چون باد سحر، عطر خوش مویِ تو دارد

آن قوسِ کمانی که فلک خرّم از آن است
بی شک نظری، در خمِ ابرویِ تو دارد

بگشای تو چشمانِ خود ، این عاشق شیدا
در دل هوس بوسه از آن رویِ تو دارد

«آبان» (جواد نوری)

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر