هم آتشی
هم خانه خرابی داری
با این حال
خانه ات آباد باد ای عشق!
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
این پنج روزه مهلت ایام آدمی
آزار مردمان نکند جز مغفلی
باری نظر به خاک عزیزان رفته کن
تا مجمل وجود ببینی مفصلی
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی
که در دست چوگان اسیرست گوی
ﻧﺨﺴﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ
ﮐﻤﯽ ﺑﻌﺪ
ﺩﻗﯿﻘﻪﻫﺎ
ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ
ﺭﻭﺯﻫﺎ …
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﯾﯽ
ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ
ﺳﺎﻝﻫﺎﺳﺖ
ﺩﺭﺩ ﻣﯽﮐﺸﯽ ﻭُ
ﭼﯿﺰﯼ ﺣﺲ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس
زانسان شدهام بی سر و سامان که مپرس
ای مرغ خیال سوی او کن گذری
وانگه ز منش بپرس چندان که مپرس
مولانا
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
بدخواهِ کسان هیچ به
"مقصد"نرسد..
یک بد نکند تا به خودش،،
صد نرسد..
من نیکِ تو خواهم و تو
خواهی "بدِ من"..
تو نیک نبینی و به من،
"بد نرسد"..
در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
وحشی بافقی
Your browser does not support the video element.
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم
خواستم هر چیزی را که بوی تو میداد بسوزانم
ولی افسوس جانم آتش گرفته …
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
꧂زهرا ارشدسرای شادی꧁
خداوندا دوستان خوبی دارم🌸🍃
شـایسته محبت
ویـادشـان مـایـه آرامـش 🌸🍃
به زندگیشان بـرکت
به کلام وگام شان قوت🌸🍃
به نگـاهشـان وسـعت 🌸🍃
به جسمشان سلامتی🌸🍃
و به مرامشان
کـرامـت عطا بـفرمـا🌸🍃
محمد(مدیرسرای شادی)
ممنون ارشد