رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی
در پرده چرا باشی آهسته که سرمستم
مولانا
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم
مولانا
پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم
ای دلبر خندانم آهسته که سرمستم
مولانا
در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم
مولانا
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم
مولانا
روی سخن ز آینهرویان ندیدهام
گاهی ز پشت آینه حرفی شنیدهام
در قبضه من است رگ خواب هرچه هست
هر کوچهای که هست به عالم دویدهام
نه آرامشت را به چشمی وابسته کن
نه دستت را به گرمای دستی دلخوش
چشم ها بسته می شوند و دست ها هم مشت
و تو میمانی و یک دنیا تنهایی
زندگی زیباست زشتیهای آن تقصیر ماست، <br>
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست!<br>
زندگی آب روانی است روان میگذرد...<br>
آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد<br>
ای که می پرسی نشــان عــشـق چیــست؟ <br>
عـــشق چیزی جــز ظــــهور مـهر نیست!<br>
عـــشق یـــعنی مهــر بـی چــــون و چـرا <br>
عـــشق یـــعنی کــــوشــش بـــی ادعــا<br>
عـــشق یـــعنی مهــر بـی امـــا ، اگــــر <br>
عـــشق یـــعنی رفـــتـنِ بــا پـــای ســر<br>
عـــشق یـــعنی دل تـپـیدن بـهـر دوسـت<br>
هــــر کجــا عشــق آیـــد و ساکــن شود<br>
هـــر چـــه نــا ممکن بــود ممکن شـــود!
دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم<br>
درد دل خواهم کرد بی هیچ کلامی...<br>
در آغوشت قرار خواهم گرفت بی هیچ کلامی<br>
در آغوشت خواهم ماند بی هیچ کلامی<br>
عشق من تو باش نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنیای بزرگ تنهاییم تنها ترین باشی..
یا از لهیب مکر حسودان به دور باش
یا مثل من بسوز و بساز و صبور باش
اهل نظر تواضع بیجا نمیکنند
در چشم اهل کبر سراپا غرور باش
بیاعتنا به سنگ زدنها در این مسیر
همچون قطار در تب و تاب عبور باش
روشن نمیشود به چراغی جهان، ولی
یادآور حقیقت پیدای نور باش
این خانه جای زندگی جاودانه نیست
آمادۀ شکستن تُنگ بلور باش
فاضل نظری
.
سراب رد پای تو / کجای جاده پیدا شد ؟
کجا دستاتو گم کردم / که پایان من اینجا شد ؟
کجای قصه خوابیدی / که من تو گریه بیدارم
که هر شب هُرم دستاتو / به آغوشم بدهکارم
با پاي خود رفتيم و هي گفتيم تقدير
در گِل نشستيم و به خود بستيم زنجير
تقويم ها گفتند و ما باور نكرديم
يك عمر در پرواز خود كرديم تاخير
تا راحت وجدانمان بر هم نريزد
هر درد را با حكمتي كرديم تفسير
ما تيشه را بر ريشه ي خود مي زنيم و
اي واي بر دستِ رها گشته ز تدبير
از ماست هر ظلمي كه در هر لحظه بر ماست
اين است رمز حركت و آغاز تغيير