اگر می خواهید...
"خوشبخت "باشید
زندگی را به "یک هدف "گره بزنید
نه به آدم ها و اشیاء
نقش شیرین رود از سنگ، ولی ممکن نیست
که خیال رخش از خاطر فرهاد رود
مگر جانی که هر گه آمدی ناگه برون رفتی؟
مگر عمری که هر گه می روی دیگر نمیایی؟
یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر دلی بیازاری
از جنون من و حسٖن تو سخن بسیارست
قصه ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست
گه مایل دنیایم و گه طالب عقبا
انداخت خیالت ز کجایم به کجاها
از من شب هجر می بپرسید حباب
دریای غمم کدام آرام و چه خواب
در دل بود آرام و خیالی هر موج
در دیده خیال خواب شد نقش بر آب
ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد
عاشق تر از این بودم اگر
لحظهٔ پرواز
در دست نجیب تو کلید قفسم بود
عاشق تر از این بودم اگر عطر نفسهات
در لحظهی بی همنفسی
همنفسم بود
عاشق تر از این بودم اگر فاصلهها را
این آینهی شب زده
تکرار نمیکرد ...
یغما گلروئی
تو همان اشک عاشقانه ای بودی
که در هوای بی قراری های دلم
از سر شب قطره قطره
عاشقانه چکیدی سر خوردی روی
گونه هایم
روی سینه ام
روی قلبم
روی خانه خانه ی پیراهنم
تو همان اشک عاشقانه ای بودی
که اشک شدی
عطر شدی
و نشستی روی ترانه ی دلتنگی ام
اصلا خودت بگو بهانه جان
من کجای این تنهایی کجای این دلتنگی
کجای این بهانه
نبودنت را عاشقانه بمیرم
که چشمهای بارانی ام آرام بگیرد...
هی عکس دوست پسرت رو میزاری استوری مینویسی
“این دنیای منه”
این سومین دنیاته تو دو ماه گذشته،داری منظومه شمسی درست میکنی؟
دل که رنجید از کسی، خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است،
کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد
حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است
بی تفاوت باش،چون هر چیزی
ارزش فکر کردن نداره
شادی چیزی نیست جز داشتن
تن سالم و یک حافظه ی ضعیف