خسته ام بس که به دل
دیده ام آزار عزیز
از خودم خسته ام و
از همه خسته تر عزیز
همه خنجر ها لاف محبت زده اند
گشتم و نیست کسی
یار وفادار عزیز
دردم این است تفاوت
نکند نوش و نیش
لمس محبت شده با
منت بسیار عزیز
گله ها دارم از
این بخت سزاوار نبود
از گلستان جهان سهم
دلم خار عزیز
سینه ام را بشکافید
پر از حرفم و درد
چه کنم نیست کسی
محرم اسرار عزیز
هرکسی آمده بر زخم
دلم زخم زده زخم
بسیار ولی نیست پرستار عزیز
هر طرف مینگرم لشکر
هم حمله ور است
روز روشن شده است
در نظرم تار عزیز

پسند

بازنشر