چرا آن را که میخواهی دلش پیشِ کسی گیر است؟
چرا هرکس که عاشق بوده از جانِ خودش سیر است؟
تو او را، من تو را، او دیگری را، دیگری من را
همه سر در گمیم و علتش بازیِ تقدیر است
رسیدن، جز خیالِ خام و رویای محالی نیست
همیشه هر کجای قصه هم باشی کمی دیر است
کسی شور جنون و حسِ دل دادن ندارد، چون
به لطفِ آدمِ قبلی، به بندِ درد زنجیر است
شروع یک نفر بودن، شده رویای دور از ذهن
همه قبل از تو عاشق بودهاند و قلبشان پیر است
دلیلِ با تو بودن، دیگری را بردن از یاد است
تنش پیش تو است اما دلش جایی زمینگیر است
پر از زخمِ جدایی، قلبهای نصف و نیمه
به هر کس میرسی احساس او در دستِ تعمیر است
در اینگونه لجنزاری، همان بهتر که تنها ماند
خوشا قلبی که با تنهاییاش هر روز درگیر است
#حمیدرضا_گلشن✨