نشستم كنارش و غرورمو گذاشتم كنار
صاف تو چشماش زُل زدم و بهش گفتم:
ميشه هيچوقت منو تنها نزارى؟!
گفت مگه ديوونه شدى،
من هيچوقت تورو تنها نميزارم؟!

كارى به اينكه رفت و واسه هميشه تنهام گذاشت ندارم، حتى واسه غرور شكسته‌امم ناراحت نيستم. فقط دارم به اين فكر ميكنم اونكه ميدونست رفتنش بدترين عذاب و شكنجه‌اس برام، پس چرا قول موندن داد؟!

اگه رفتنى هستين، اگه پاى موندن ندارين، اگه ميدونين خسته ميشين از دوست داشتن آدما، دل كسيو به بودنتون خوش نكنين!
اونى كه دوستون داره كور و كر ميشه و همه حرفاتون رو باور ميكنه! اما بعد رفتنتون ديگه هيچكى و هيچيو نميتونه باور كنه...
گرفتن باورها و احساس آدما تاوان داره...

بازنشر