شنیدم که لیلی سیه‌فام بود

ز چاقی حسابی بد اندام بود

دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش

به لیزر ز رخ برد آثارِ ریش

کمربند بر اِشکَمَش بست سفت

سه ‌ماهی رژیم غذایی گرفت

چنانش رژیم و کِرِم داد حال!

که شد لاغر و ماه، عین هلال

سپس شاد‌دل سوی مجنون شتافت

ولیکن از او التفاتی نیافت

بگفت: این منم «های»! لیلای تو!

به او گفت: خانم، مزاحم نشو!

مگر خود نداری برادر-پدر؟

برو پرده شرم مردم مدر!

نگاری که از بنده دل برده بود

تپل بود، ضمناً سیه‌چرده بود!

برو ردّ کار خود ای پیرزن!

تو عنتر کجا و دل‌آرای من؟

رخ پر کِرِم شد به آنی بنفش

درآورد از پای خود لنگه کفش

زدش ضربه سخت و جانانه‌ای

که:«بی‌جنبه، الحق که دیوانه‌ای!»

بازنشر