بی،تو،پاهای،من،قادر به تنهائی قدم زدن نیست.
  • امید علیزاده

    دلم سرد می‌شود گاهی در این سرمای تنهایی
    دلم تنهای تنها می‌شود در این فصل‌های تنهایی
    برایت شعر می‌گویم در این پاییز تنهایی
    در آن شعر می‌گویم ازهمه رنج‌های تنهایی
    قلبم آهسته می‌گوید به من که این تنهایی
    به پایان می‌رسد، صبر کن در دنیای تنهایی
    غزل شعرم بیا و نگذار باشم در تنهایی
    نبودت تازه می‌کند همه غم‌های تنهایی
    گاهی آرزوهایم را به آخر می‌کشد تنهایی
    اما به امید دیدار تو زنده‌ام به پای تنهایی
    غم سنگین مرا کسی نمی‌فهمد ز تنهایی
    دلم آرام می‌لرزد در این شب‌های تنهایی
    تمام خاطراتت را به یاد می‌آورم در تنهایی
    در این احساس بی پایان در این انشای تنهایی
    هنوز اما امیدی هست در این تالاب تنهایی
    که بازآیی و رها بخشی‌م از این ژرفای تنهایی

  • میترا

    امید علیزاده چقدر، با، احساس،و زیبا بود مرسی عزیزم.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.