شعر و سکوت زبان مشترک ما بود
دیشب که ماه را در صورت اش و خورشید را در یقه پیراهنش پنهان کرده بود
و از فروغ برایم میخواند
یقین داشتم که فردا سکوتش را گنجشکی با نوک کوچکش به روی پنجره خواهد شکست
امروز کمی زودتر در انتظار توام

با گنجشک ها بیا !❤️