گیرم که به هر حال مرا برده ای از یاد؛
گیرم که زمان خاطره ها را به فنا داد؟
گیرم نه تو گفتی ، نه شنیدی ، نه تو بودی
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد؛
با آنهمه دلبستگی و عشق چه کردی؟
یک بار دلت یادِ منِ خسته نیفتاد؟
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟
یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات آباد؟
این بود سزایِ منِ دلخسته ی عاشق؟
شیرین رقیبان شده ای از لجِ فرهاد؟
باشد، گله ای نیست! خدا پشت و پناهت
احوالِ خودت خوب ، دمت گرم ؛ دلت شاد...
- محمد رضا نظری -
چقدر زیبا بود (: