گاهی وقتا سر به سرم میذاشت.من باور میکردم.آخر سر از دستش ناراحت میشدم و میگفتم یعنی چی؟! هیچ خنده دار نیست.بعدش سریع میگفت آخه من هر چی بگم تو باید باور کنی؟!
اره خب من ساده بودم هر چی میگفت باور میکردم.یعنی دوست نداشتم عینک ظن به چشمم بزنم و به عالم و آدم مشکوک باشم.همه چیز رو صاف و ساده میخواستم.اما با این نوع رفتارش باعث میشد من از این خصلتم متفرم شم.،باعث میشد خجالت بکشم و از خودم بدم بیاد.
یبار گفت من موندم تو با این حجم از سادگی چجوری بین گرگ های جامعه دوام آوردی؟!
تعارف رو گذاشتم کنار و بهش گفتم،من یاد ندارم برای کسی بد خواسته باشم.وجودم عاری از هرگونه حسادت و نفرته .همیشه دنبال همدلی با هم نوعم بودم برای همین خدا تا الان هیچ آدم بدی سر راهم نگذاشته! شاید تو اولیش باشی..
کسی که تو عشق سیاست داره بدرد من نمیخوره!
یاسنوشت
Ashkan
YASAMAN72