| | دختری که منم |
| | خانواده |
| | ۷۸ پست |
| | ۲۷ مشترک |
| | ۱۴ پسند |
| | عمومی |
رتبه گروه
| مبنای تعداد کاربر | رتبه ۱۱۳ |
| مبنای تعداد هوادار | رتبه ۱۱۹ |
| مبنای تعداد ارسال | رتبه ۱۰۱ |
مشترکین
گاهی...
دلت بهانـہ هایے مے گیرد ڪـہ خودت انگشت بـہ دهان مے مانی...!!
گاهے دلتنگے هایے دارے ڪـہ ؋ـقط باید
؋ـریادشان بزنے اما سڪوت مے ڪنی...
گاهی..!!
پشیمانے از ڪردہ و ناڪردہ ات...
گاهے دلت...
نمے خواهد دیروز را بـہ یاد بیاوری...
انگیزہ اے براے ؋ـردا ندارے و ᓗـال هم ڪه...
گاهے ؋ـقط دلت میخواهد...
زانو هایت را تنگ در آغوش بگیرے وگوشـہ ای...
گوشـہ ترین گوشـہ ای...!
ڪـہ مے شناسے بنشینے و"ـ؋ـقط"
نگاـہ ڪنی...
گاهے چقدر دلت براے یڪ خیال راـᓗـت
تنگ مے شود.
قدر بدان
"احساسات" آدمے را ڪه
میان انبوهی از توجه دیگران فقط وفقط برای تو "دلبرے" میڪند...
فقط شیرینے "لبخند هایش" را به تو هدیه میدهد،
فقط برق "چشمانش" را نثار تو میکند،
وبراے دیگر دوستدارنش میشود یڪ آدم "مغرور واز خودراضے"
"برایش دلبری ڪن"
آدمی ڪه "عاشقانه" به پای دوست داشتنت تمام "لحظاتش" را میدهد،
آدم وقتے ڪه عاشق میشوند زندگے نمیڪنند پرواز میڪنند،
"پس مردانه دوستش بدار"
ودوست داشتنت را به او "ثابت ڪن"؛
اگر روزی بفهمد ڪه دوستش ندارید آنجاست که تا "عمق گریه" سکوت میکنند وتو برایش تمام میشوے...
یه وقتایــــــــــــــــــے
هیـــچ آهنگے
مثـــــل سڪـــوت
و هیــچ همدمے
مـــثل تنهایــــــــی
آرومت نمیڪــــــــنه..
به هر جایی که فکرش را بکنی
پناه بردم . . .
تا فکرت
بلکه آنجا نباشد !!!
اما . . .
هر جا که رفتم
فکر و خیالت زودتر از من
جلوتر از من
آنجا بود . . . !!
تکـــ
وقتی کلاس زبان میرفتم همون هفته های اول یک پسری بعد کلاس بمن نامه داد و به سرعت تیر در رفت,نامشو که باز کردم دیدم توش بهم ابراز عشق کرده و نوشته که قبل من عاشق دختری بوده که بهش نرسیده و من خیلی به اون دختر شباهت دارم.فرداش من خیلی عادی رفتار کردم اما دیدم که متاسفانه اصلا متوجه شرایط نیست،خیلی رک بهش گفتم من تمایلی به این داستانی که سر هم کردی ندارم.
از فرداش شروع کرد اذیت کردن من،مثلا هر وقت سوالی میپرسیدم شروع میکرد مسخره کردن من!
ما برای کلاسمون یک گروه واتساپ داشتیم،و از اونجا شماره ی من رو سیو کرده بود،یکبار بمن گفت چرا دیروز بهت زنگ زدم جواب ندادی!
من هم همونجا شستمش گذاشتم تو آفتاب، گفتم که تو چکاره ی منی ،دوستمی،رفیقمی،شوهرمی؟!
چرا باید جوابتو بدم؟!
یکجورایی واقعا داشت بهم زور میگفت وکاری کرده بود که برای رفتن به کلاس عذا بگیرم، مواظب آدم های سلطه جو باشید!
یاسنوشت
ماندن ها كوتاهند
اين آدمها
فقط خاطره مى سازند...
راستش به راحتی میشود به این سوال جواب داد: هیچ!
و راستش در واقعیت هم دوست داشتن چندان به درد کسی نمیخورد.
فقط بعضی شبها هست که آدم حس میکند هیچ چیز برایش باقی نمانده است: نه توان تلاشی، نه طاقت صبری، و نه حوصله و امیدی. در منتهیالیه چنین بنبستی، چند قدم مانده به وضعیتی که نام «استیصال محض» به آن برازنده است، دو کلمه از پوست سیاه و بیجان شب بیرون میافتد:
- دوستت دارم.
دو کلمهی مشخصن بهدردنخور،انتزاعی و مبهم، اما آخرین دو رگ زندهای انگار، که روح خسته و محتضر ما را به کالبد حیات متصل نگه میدارد.
دو کلمهای که گاهی روح ما را از مردن نجات میدهد.
#حسین_وحدانی
که گذشت زمان هم کاری ازش ساخته نیست!
یاسنوشت
همونی کِه فِک میکُنید مِثِ بَقیِه نیسّ دَقیقَا مِثِ بَقیِه تَره!
اینجور شده دیگه:
وقتی به یه آدم زیادی لطف میکنی
بعد یه مدت هم خودشو گم میکنه
هم تو رو . . . !
نامردی دنیا رو اونجایی ببین که بعد از تموم شدن ماجرا یکی عکس پروفایلشو سیاه میکنه، یکی عکس دو نفره میزاره...!
-