تکهای از روحم خیلی درد میکند!
آنجایش که...
پر بود از...
شیطنتها
دلم برای خودم تنگ شده
من خیلی وقت است بچگی نکردهام...!
جهنم که الزاما "آتش" نیست !
بعضی آدم ها ؛ جهنمِ آدم هایِ دیگرند !
با حرف هایی که می زنند
قضاوت هایی که می کنند
و خونِ دل هایی ؛ که به خوردِ دیگران می دهند !
بعضی آدم ها انصافا از آتش هم بدتر می سوزانند .
اصلا بعضی ها ؛
تاوانِ عصیانِ آباء و اجدادیِ آدم اند .
مرا به بازوانِ خویش
چون اسیری
که از تو آمرزش میخواهد
فروگیر...
آنــچـہ مـــا ڪـردیــم بـا خــود
هــیـچ نـابــینا نـڪرد
در مــیاטּ خــانـہ
گـــم ڪـردیـم صــاحبـــ خــانـہ را۰۰۰!
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست
من در این جا همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست
داشتم دردهایم را می شمردم، نداشتنت، نخواستنت ، ندیدنت، نماندنت ... این "نون" اول فعل ها را کاش می شد بِکَنی، جمعشان کنی یکجا؛ بچسبانی به فعل رفتنت
اي دواي درد قلبم، خسته ام از زندگي
بي تو در بستر گرفتارم نمي آيي چرا
نسخه اي پيچيده دکتر بوسه بر لبهاي عشق
آه، محتاج پرستارم نمي آيي چرا
هيچ کس من را پرستاري به جز روي تو نيست
از تب اين عشق، بيمارم نمي ايي چرا
میخواهم و میخواستمت، تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود، که این شعلهی بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بختگریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریادرسم بود
یاسمنبویترین! جای خدا را پر کن
من پر از زندگیام، فاصله ها را پر کن
من جهنم زدهام، حسرت سیبی دارم
باز نسبت به شما، حس غریبی دارم
غربت و رخوت دستان مرا باور کن
نازنین! قصۀ ایمان مرا باور کن
زندگی بهانه ایست برای کنار هم زیستن
زندگی تبسمی است برای یک درد...
وَقتـی بودَم تـو غَمِ دوری !
فَهمیدَم جـُز مَن بـآ هَمهـ خـوبـی !