مجید مرادی
۹,۳۴۸ پست
۱۶ دنبال‌کننده
۴۴,۱۸۸ امتیاز
مرد

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.

خب این اخرین پست در کلیکیها ارزوی خوشی وسلامتی دارم برای همتون خدانگهدار

مشاهده ۱۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.

عشق آن لحظه معنا پیدا میکند که

 

همدمت اجازه بوسیدن دهد

 

و تو با نهایت عشقی که در دل داری

 

بوسه بر پیشانی معشوقه ات بزنی !!

بازنشر کرده است.

شنیــده بودم که خاک سرد است

ایـــن روزها اما انگار

آنقـــدر هوا ســـرد است

که زنــده زنــده

فراموش می کنیــم یکدیگـــر را

بازنشر کرده است.

نمیدانم که یاری خواهد امد؟
در این سرما بهاری خواهد امد؟
گلی خوشبو باقلبی پر از عشق
به این گلدان خالی خواهد امد؟
بازنشر کرده است.

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بازنشر کرده است.

عشق همانطور که تاج بر سرتان میگذارد
بر صلیبتان نیز میکشد ...
بازنشر کرده است.

خنده هایم را در هفت سالگی ام جا گذاشتم
نمیگوییم دیگر نخندیدم ، نه ...
↭دروغ است↭
اما دیگر
به پاکی آن روزها نخندیدم ...
بازنشر کرده است.

نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت


با همان چشمی که می زد زخم، مرهم می فروخت


زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر


داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت


زندگی  این تاجر طماع ناخن خشک پیر-


مرگ را همچون شراب ناب، کم کم می فروخت


در تمام سال های رفته بر ما، روزگار


شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت


من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها


گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت....


بازنشر کرده است.

خیانت غیرت عشق است، وقتی وصل ممکن نیست


چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را!

بازنشر کرده است.

مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریا را


فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را


نسیم مست وقتی بوی گل می داد حس کردم


که این دیوانه پرپر می کند یک روز، گل ها را!


خیانت قصه ی تلخی است؛ اما از که می نالم؟


«خودم» پرورده بودم در حواریون یهودا را...

بازنشر کرده است.

کودکی بودی و با طفل دلم هم بازی


عجب از معجزه ی عشق! نگشتی راضی


آه رقاص_غزل باز_قشنگی بودم


گرچه با تاول_پا! راهی _جنگی بودم
بازنشر کرده است.

یــک جـایـی ،
خــودم را گــم کــرده ام ،
کـه تـا بیـایــم خـودم را پیـدا کـنـم ،
صـد دسـت گـشــتـه ام !
بازنشر کرده است.

باورکن !

کار من نیست ،

کار خداست ...

" دلم "

جایی

میان نفس هایت

گیرکرده است ...

بازنشر کرده است.

چه راهایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی
که گاهی هست و...
گاهی نیست
بازنشر کرده است.

در این مسلک که صورت های بی احساس بسوی قلب های ساده می تازند
من اینجا در صف مرگ شقایق ها برای رنگ چشمان تو دلتنگم . . .