میوه داده دلتنگی ام
نمیچینی !
دلتنگی شب ها
کلافیست که تنها
به دست های تو
باز میشود
جایت همیشه در دل من
درد میکند
به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارم ...
خسته ایم
کممیخندیم
حالمان خوب نیست
و اندوه رو در روي من نشست
اندكي در من ذخيره شد
گريه را آغاز كرد!
و من ساكت ايستادم
نه خواب راحتي دارم
نه مايلم به بيداري
كمي آهسته تر
اينجا كسي در خانه نيست
من هستم و تنهايي و دردي كه نامش زندگيست ...
گاهي جلوي آيينه مي ايستم
خودم را در آن ميبينم
دست روي شانه هايش مي گذارم
و ميگويم: چه تحملي دارد دلت ..
گفت : هيچ كس از دوري و نبود هيچ كس نمرده ، مرده ؟
تودلم گفتم : اونايي كه مردن ،
زبان گفتن ندارن .
خواهم كه به خلوتكده اي از همه دور
من باشم و من باشم و من باشم و من ..
از ابرها
آن تكه كه تويي
نخواهد باريد
کاش می دونستم آخرین باره
بیشتر بغلت میکردم
از غمگین بودن خسته ام
به ویژه از غم وانمود کردن به غمگین نبودن ...
فریاد میکشم مدام
در سرم ....