علی محمد.

مطالعه.تدریس. و بررسی تاثیرات زیان آور مواد شیمیایی و فیزیکی بر روی س.. بیشتر

علی محمد.
۱۹۶ پست
۱۷۲ دنبال‌کننده
۱,۰۲۱ امتیاز
مرد، مجرد
۱۳۶۹/۰۹/۱۷
دکترا و بالاتر
توکسیکولوژی...Toxicological
دین اسلام
ايران، تهران
زندگی با خانواده
سربازی رفته ام
سیگار نميکشم
گرایش سیاسی ندارم
سیاحت.شعر.
ایفون
سراتو

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
كوك كن ساعت خویش
اعتباری به خروس سحری نیست دگر
دیر خوابیده و برخاستنش دشوار است

كوك كن ساعت خویش
كه مؤذن شب پـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب!

كوك كن ساعت خویش
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
كه سحر برخیزد
شاطران با مدد آهن و جوش شیرین
دیر بر می خیزند!....‌.
بازنشر کرده است.
كوك كن ساعت خویش
كه سحر گاه كسی
بقچه در زیر بغل
راهی حمامي نیست
كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی

كوك كن ساعت خویش
رفتگر مُرده و این كوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جاروی شب رفتگر است

كوك كن ساعت خویش
ماكیان هم همه مست خوابند
شهر هم
خواب اینترنتی عصر اتم می بیند!

كوك كن ساعت خویش
كه در این شهر، دگر مستی نیست
كه تو وقت سحر آن گاه كه از میكده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

كوك كن ساعت خویش
اعتباری به خروس سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست......
بازنشر کرده است.
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جان جز سخن عشق تو نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز....
کاش در دنیای ما دیگر کسی تنها نبود
بی وفایی رسمِ آدمهای این دنیا نبود
زندگی معنای تنها غصه خوردن را نداشت
مهربانی بود و دنیا پوچ و بی معنا نبود
دل شکستن جرم بود و هرکسی دل می شکست
بعد از آن دیگر کسی مانند او رسوا نبود
کاش آدمها نمی گفتن به یکدیگر دروغ
اینهمه رنگ و ریا در بین آدم ها نبود
آدمیت بود معیار و ملاک زندگی
برتری در پول و ثروت یا نژاد ما نبود.....
مثل یک بغض که هنگام سفر می شکند
دیدن دشمنی از دوست کمر می شکند
🌻چون اجل حکم به کشتار درختان بدهد
هرچه را "اَرِّه" نیانداخت، "تبر" می شکند
اوجِ شق القمر این ست که هنگام وداع
ماه در مردمکِ دیده ی تر می شکند
🌻از "قضا" قول مراعات گرفتیم ولی
آنچه را دست قضا نیست "قَدَر" می شکند
"ای که از کوچه ی معشوقه ما می گذری"
عاقبت پای تو هنگام گذر می شکند...!
بازنشر کرده است.
فرق دارد، این دو تا مانند آب و آسیاب است
آنکه در ظاهر به لب های خودش لبخند می بندد
فرق دارد با کسی که از ته دل کامیاب است
زندگی زیباست! اما در نگاه آدمی چون من
زندگی تنها فقط یادآورِ رنج و عذاب است
زندگی مانند خوابی ست که من هر روز می بینم
زندگی مثل سرابی در میانِ یک سراب است
چرخشِ یک آسیاب کهنه وقتی زندگانی نیست
قصه‌ی کوبیدنِ آب است و هاون،بی حساب است...
بازنشر کرده است.
در سرم از زندگی صدها سوالِ بی جواب است
زنده ام اما دلم از دستِ این دنیا کباب است
خسته ام مثل مترسک های بی احساس شالیزار
تشنه ام، با اینکه زیر پای من پیوسته آب است
گرچه می خندم، ولی این خنده ها از شاد بودن نیست
این که من بر صورتِ خود می گذارم یک نقاب است
زندگی با زنده بودن!هر کس این را خوب می داند....
بازنشر کرده است.
از مردم صد رنگِ این دوران می ترسم
از آشنای بی رگ و وجدان می ترسم
از آنکه در ظاهر رفیق و در خفا امّا
ما را فروشد این چنین ارزان می ترسم
از آدمِ بی جنبه که، تا می رسد جایی
بد می شود حالا به هر عنوان می ترسم
یا از کسی که عقده ی حُجب و حیا دارد
هر خلوتی... سر می کند عریان می ترسم
از آنکه سر، در چند وچونِ این و آن دارد
در خلوت مردم دهد جولان، می ترسم
آن مردِ چوپانِ دبستان را به یادت هست؟
من از کسی مانند این چوپان می ترسم
از ابتدا  با آدمِ  نامرد بد بودم
از هر چه نا مرد است در ایران می ترس
بازنشر کرده است.
آشفته تر از موی تو دنیای تباهم
عمریست تو را از همه سو چشم به راهم
پاییز شد و فصل زبان ریزی شاعر
لالم که تو را می نگرد چشم سیاهم
در قدرت من نیست بگویم که تو را دوس...
ای وای همین است همین است گناهم
از دوری تو جان به لبم آمده جانا
روزم شده شام و شب من هست پگاهم
گاهی به خیال من بیچاره سفر کن
من تشنه این مرحمت گاه به گاهم
من زخمی و دربند و گرفتار تو هستم
ای کاش بخوانی تو همین را ز نگاهم|....
بازنشر کرده است.
درد من را بگذارید به شیدایی خویش
ساغرم را بگذارید به اغوایی خویش
چه هراسی ست مرا درد دمادم بدهند؟
خو گرفته به غمم صرف شکیبایی خویش

عشق فرموده که رسوای جهانی بشوم
حال من را بسپارید به رسوایی خویش

همچو فواره که در اوج بیفتد ز غرور
در سقوطم ز نفس های تماشایی خویش....

من همان خشت فرو ریخته از زلزله ام
که دگر نیست در اندیشه ی برپایی خویش

بعد مرگم بنویسید که عهدش نشکست
تا ابد ماند وفادار به تنهایی خویش
مشاهده ۶ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جان جز سخن عشق تو نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز.....
بازنشر کرده است.
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه ی صدساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم، ولی دل نشکستیم......
بازنشر کرده است.
ای خداوند یکی یار جفاکارش دِه
دلبری عشوه دهِ سرکشِ خونخوارش دِه
تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد
غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش دِه.....
بازنشر کرده است.
عجب عجب که برون آمدی به پرسش من
ببین ببین که چه بیطاقتم ز شیدایی.....
بازنشر کرده است.
ای نرگس پر خواب ربودی خوابم
وی لاله سیـراب ببردی آبم
ای سنبـل پرتاپ ز تو در تابم
ای گوهر کمیاب تو را کی یابم؟