فاطمه رها
۷۳ پست
زن، مجرد
ليسانس
دین اسلام
ايران، قزوين
زندگی با خانواده

تصاویر اخیر

بازنشر کرده است.
تو چشمای پر از دردم ، بدنبال چه میگردی
تو چشمای پر از دردم ، بدنبال چه میگردی
اسیر این تب و دردم ، تو دنبال چه میگردی ؟

من آن تنهای شبگردم ،که دنبال تو میگردم
پر از رنج و پر از دردم ،تو دنبال چه میگردی ؟

میون کوچه های شهر ، بدنبال تو میگردم
تو در این باغ رویاها ، بدنبال چه میگردی ?
مشاهده ۴ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده است!
بر زخمهای کهنه قلبم نمک زده است!

این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه!
خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زده است

قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زده است!

امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است!

هرشب من -آن غریبه که باور نمی کند
نامرد، روزگار، به او هم کلک زده است

دارد به باد می سپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست، لک زده است!
بازنشر کرده است.
زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی

زندگی خواب خوش کودک احساس من است

زندگی بغض دل توست به هنگام سحر
بازنشر کرده است.
امشب دلم میخواهدت ، تاغصه ها را سر کنم
تا با تبسم های تو ، لبخند را از بر کنم

دستی به موهایت برم ، در چشمهایت بنگرم
شاید رود خواب از سرم ، تا با تو شب را سر کنم

باور ندارم عشق را ، تادوری از آغوش من
جا گیر در آغوش من ، تا عشق را باور کنم

باران نمیبارد که من با بارشش دل خوش کنم
باید زمین را باز من با اشک هایم تر کنم

امشب دلم میخواهدت ، میخواهمت ، میخوانمت
اما کنارم نیستی تا خنده ای دیگر کنم
.
  • فاطمه رها

    من امشب پاک می بازم ز عقل این هوش و ادراکم
    یقین باشد در این پاکی دعایم مستجاب
    دعا گویم به هر جامی ز لعلش باده نوشم چون
    نه دل را طاقت دوری نه سر را اجتناب امشب


    با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم
    یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز

    “سنایی”

  • سید فاطمیون

    امشب دلم میخواهدت ، میخواهمت ، میخوانمت
    اما کنارم نیستی تا خنده ای دیگر کنم

بازنشر کرده است.
گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد می شود
که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ می شود . . . !
دلــــتـــنــگـــــم​ . . . !
دلتنگ کسی که گردش روزگارش به من
که رسید از حرکت ایستاد . . . !
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید
دلتنگ خودم . . .
خودی که مدتهاست گم کرده ام
کجایی …؟
مشاهده ۷ دیدگاه ارسالی ...
  • سید فاطمیون

    خودی که مدتهاست گم کرده ام
    کجایی …؟

  • Akbar

    آن قدر دلتنگم
    که می توانم هزار دریا را
    به شوق دیدارت وارونه شنا کنم
    و آن قدر بی رمق
    که گاه ِ رسیدن به یاد بیاورم
    ضربه های تبری را
    که با دستهایت بر تنم فرود آمده اند !

    آن قدر به ما شدنی دوباره خوشبینم
    که می توانم جوانه هایی
    که بر زخم هایم روییده اند را هم ببینم
    و آن قدر ناامید
    که خواب ِ آخرین برگ ِ مانده بر شاخه هایم را
    دلیلی برای سررسیدن زمستان تعبیر کنم !

    با من بگو چگونه فراموشت کنم
    وقتی که زخم های عمیق ترم بیشتر تو را به یادم می آورند
    و بهار را چگونه باور کنم
    وقتی که زمستانت در من شکوفه داده است!

بازنشر کرده است.
ماندن همیشه خوب نیست
رفتن هم همیشه بد نیست
گاهی رفتن بهتر است
گاهی باید رفت
باید رفت تا بعضی چیزها بماند
اگر نروی هر آنچه ماندنی ست خواهد رفت
اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند
گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد
مثل یاد، مثل خاطره، مثل غرور
و آنچه ماندنی ست را جا گذاشت
مثل یاد، مثل خاطره، مثل لبخند
رفتن ات ماندنی می شود وقتی که باید بروی، بروی
و ماندن ات رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی بمانی
برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گران بها کند
برو و بگذار پیش از این که رفتنت دردی بر دلی بنشاند، خاطره ای پر حسرت شود
برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوش دل کسی که شکستن غرورت برایش
از شکستن سکوت آسان تر باشد
عشقت را بردار و برو
خوب برو …
زیبا برو …
بازنشر کرده است.
بازنشر کرده است.
دوستش نداری رهایش کن

بگذار حق آدمهایی که

دوستش دارند و

او بخاطر تو از آنها

فاصله میگیرد ضایع نشود…
مشاهده ۵ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
و عشق تنها راهِ نجاتیست که باقى مانده…

پیش روى ما، در این جاده ى مِه گرفته هیچ چیز مشخص نیست

پس

دستت را مى فشارم

به من نگاه مى کنى

و محکم قدم برمى داریم

هر چه بادا باد

براى جایى که “نور” انتظار ما را مى کشد.
  • Akbar

    به یاد سلام تو،

    لبانم همیشه ترند

    و در انتظار گام‌هایت

    چشمانم را در امتداد کوچه

    وجب به وجب کاشته ام..!

    ای ساده ترین!

    از کدامین خیال عبور می کنی؟

    راهی را نشانم بده

    برای تو سبز مانده ام..!

  • فاطمه رها

    به یاد سلام تو،

    لبانم همیشه ترند

    و در انتظار گام‌هایت

    چشمانم را در امتداد کوچه

    وجب به وجب کاشته ام..!

    ای ساده ترین!

    از کدامین خیال عبور می کنی؟

    راهی را نشانم بده

    برای تو سبز مانده ام..!


    وقتی هوا

    آلوده دلتنگی ست

    بیا

    بیا که حضورت

    شبیه باران است
    ممنون از حضورکرمت

بازنشر کرده است.
یک نفر برای اینکه عاشقانه بوسه‌ای بر گونه‌اش بنشانم

یک نفر برای اینکه سرخوشانه با او بخندم

یک نفر برای اینکه سر بر شانه‌اش بگذارم و با او از خود بگویم

یک نفر برای اینکه در تاریک ترین لحظه‌های غم ، لبخند بر لبانم بنشاند

یک نفر برای من تا از عمیق‌ترین نقطه قلبم دوستش بدارم

نزدیک من بیا و جای خالی همه این یک نفرها را پر کن

دلتنگت هستم
  • Akbar

    یک نفر آمد قرارم را گرفت
    برگ و بار و شاخسارم را گرفت

    چهارفصل من بهار بود
    حیف باد پاییزی بهارم را گرفت

    اعتباری داشتم در پیش عشق با نگاهی
    اعتبارم را گرفت..............

    عشق یا چیزی شبیه عشق بود............
    آمد و دارو ندارم را گرفت................

بازنشر کرده است.
به تو که میرسم مکث میکنم …

انگار در زیباییت چیزی را جا گذاشته ام

مثلا در صدایت آرامش ، در چشمهایت زندگی !
مشاهده ۳ دیدگاه ارسالی ...
  • فاطمه رها

    بدون گذاشتن نقطه پایان رفتی
    و من
    سطر به سطر
    به دنبالت ادامه دارم
    پناه می‌برم به واژه‌ها
    اما
    واژه‌ها
    دیوانه‌ام کرده‌اند
    بس بهانه نبودنت را می‌گیرند
    بهانه طعم نفس‌هایت
    عطر انگشتانت
    و آن همه یاد
    که ...[
    چقدر زیباست آقا اکبر.سپاس

بازنشر کرده است.
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم

شاید این بوسه به نفرت برسد،شاید عشق
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...
بازنشر کرده است.
دیگر از خواب
هم کاری ساخته نیست ؛
" نه مرا می برد ..
نه تو را می آورد .. "
تشدید می گذارد روی دلتنگی ها ؛
و من عاجزانه
تا صبح
دخیل می بندم به ضریح آسمان !
شاید با سپیده
تو هم سر برسی ...‌
  • Akbar

    از خلاصه‌ی روزهای انتظار

    که می‌دانم حوصله به خرج نمی‌دهی

    تا تمامی حرف‌هایم را بشنوی

    فقط این را می‌گویم:

    دلتنگی‌ام

    آنقدر بزرگ شده است

    که اگر ببینی

    شاید نشناسی

  • فاطمه رها

    از خلاصه‌ی روزهای انتظار

    که می‌دانم حوصله به خرج نمی‌دهی

    تا تمامی حرف‌هایم را بشنوی

    فقط این را می‌گویم:

    دلتنگی‌ام

    آنقدر بزرگ شده است

    که اگر ببینی

    شاید نشناسی


    بسیار زیبا ممنون

بازنشر کرده است.
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی

خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
ای دنیا را ز تو هزار آزادی
بازنشر کرده است.
من تورا
با آن سری که سخاوت بیشتری دارد،
با آن دلی که محبت بیشتری دارد،
دوست دارم،
من تورا با آن خنده ای که در دهانم نمیگنجد،
با آن گریه ای که در نهانم پنهان نمیماند دوست دارم،
من تورا
با تمام دشواری های عشق
باتمام دلتنگی ها
با تمام گرفت و گیرهایش،
با تمام فراز و نشیب هایش، دوست دارم،
راستی!
تا یادم نرفته،
من تورا با تمام کم فروشی هایت،
تمام دوست داشتن های نصفه و نیمه ات،
باتمام دور،
دیر،
و پرهیز هایت دوست دارم...