#یک_قانون_خوب ❤️
ماشین را در زیر سایه درختی و در یکی از خیابان های فرعی برای دقایقی، پارک کردم تا ساعت پایان طرح ترافیک آغاز شود و بتوانم وارد منطقه طرح شوم.
کودکی حدودا ۹ ساله را دیدم که با شتاب، کوله اش را جلوی در خانه ای انداخت و پشت سر خانم سالمندی که در دستانش چند پلاستیک از مایحتاج خریداری شده اش بود، دوید و گفت؛
خانم، خانم، اجازه بدهید کمکتون کنم.
به یک باره انبوهی از پرسش ها، همراه با حالی شگفت زده و متعجب، ذهنم را در بر گرفت.
این پسر بچه چگونه هم از خود مراقبت می کند، و هم به دیگران اعتماد؟!
در شرایطی که بچه های این سنین، یا وابسته به والدین هستند، یا سر در بازی های کامپیوتری دارند،
یا مشغول بازی با همسالان در کوچه ها هستند، و یا مثل شاهزاده ها، در خانه با مربی خصوصی کار می کنند، !؟
چگونه نیاز یک سالمند را "می بیند" و به او کمک می کند؟ چه کسی به او آموزش داده است؟ چگونه این احساس امنیت و اعتماد را به دست آورده است؟
در همین حال و افکارم سیر می کردم، که دیدم همان پسر بچه با یک شاخه گل در دست، مسیر رفته را بر می گردد.
پیاده شدم، و گفتم؛ادامه پست بعد
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک
m͎a͎h͎y͎a͎
سلام سالروز تولدتون مبارک
شاد باشین