دهاتی
۶۰۰ پست
۴۰ دنبال‌کننده
۵۲,۰۷۷ امتیاز
مرد
۱۳۰۰/۰۷/۰۱
فوق ديپلم
ايران، مازندران
سربازی رفته ام

تصاویر اخیر

عصر
بر روح پله ها می نشینی
رنج چای را می نوشی
و بعد می گویی خدا نزدیکتر شده ..
انقدر..
که وقتی درخت را می تکانم
ابرها بر زمین میریزند ....
برای گذشته ای که سپری شده، گریه نکن.
برای آینده ای که هنوز فرا نرسیده، استرس نداشته باش.
در زمان حال زندگی کن و بهش زیبایی ببخش ...
سالها بعد در مورد ما
خواهند نوشت ..
مردمان بی تصمیم در حاشیه جهان خویش
گران زندگی می کردن و

ارزان می مردند ...‌‌
روزها

عقربه می‌شوند

بیهوده دور خود می‌گردند

و پستچی‌ها
هیچ وقت دراین خانه را نمی‌زنند...
دره ها گلوله خورده اند

جنگل، گلوله خورده است

خون، همين حالا

دارد در انارها جمع مى شود ..

من اما

بر تپه اى نشسته ام

بهمنِ كوچك دود مى كنم ...
ندیده ای ؟!

همان انگشت که ماه را نشان می داد

ماشه را کشید ....
فراموش کن ...
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیاندیش
که در میانه ی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی ست ...
تو زیبایی..

این هیچ ربطی به زیبایت ندارد .....
مشاهده ۹ دیدگاه ارسالی ...
و درد به استخوان هایمان نفوذ کرده بود،
اما هنوز لبخندی به درازای آسمان بر لب داشتیم ....
من و تو بارها زمان را
در کافه ها و خیابانها فراموش،کرده بودیم
وحالا زمان داشت از ما انتقام می گرفت ....
و آن پرنده ی کوچک که رویای من و تو بود
در دهانش برگی گذاشته اند

تا سکوت کند ....
در بهشت گاهی ..
در جهنم همیشه
به خدا میرسی .....
باد رفته بود که جوانی مان را بیاورد
که صورتش را دزدیدند....
با من بگو چگونه بخندم
وقتی که دور لبهایم را مین گذاری کرده اند ‌‌‌‌‌....
نبین الان خستم ...

یه روزی غوغا می کنم ....