پریای من ♥
شب براي چيدن ستاره هاي قلبت خواهم آمد .بيدار باش من با سبدي پر از بوسه مي آيم و آن را قبل از چيدن روي گونه هايت ميکارم تا بداني چقدر دوستت دارم .
من و دل همنفسیم با نفس خیال تو
نفسم ، همنفسم ، هر نفسم فدای تو .
آرزو دارم بهاران مال تو
شاخه های یاس خندان مال تو
ساده بودن های باران مال تو
آن خداوندی که دنیا آفرید
، تا ابد همراه و پشتیبان تو . پریای من
زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی میکنند
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.
قاب عکس توست اما شيشه ي عمرمن است
بوسه بر مويت زنم ترسم که تارش بشکند
تارموي توست اما ريشه ي عمر من است
مي خواهم ببوسمت
اگر اين شعر هاي شعله ورم دهاني بگذارند
مي خواهم دستت را بگيرم
اگر که دست دهد اين دست اين قلم
دستي بگذارند
اينان به نوشتن از تو چنان معتادند
که مجسمه ها به سنگ
و سربازان
به خيالات پيروزي
اکنون کجایی ای خود دیگر من ؟
آیا در این سکوت شب بیداری ؟
بگذار نسیم پاک
تپش و مهربانی جاودانه ی قلبم را به تو برساند
کجایی ای ستاره زیبای من ؟
تیرگی زندگی مرا در اغوش کشیده
و اندوه بر من چیره گشته است
لبخندی در فضا بزن ؛ که خواهد رسید و مرا جانی دوباره خواهد داد
از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمایتم خواهد کرد
کجایی ای محبوب من ؟
آه ؛ چه بزرگ است عشق
و چه بی مقدارم من