آرمین
۱۴۵ پست

تصاویر اخیر


آن‌که می‌گوید دوستت دارم

خُـنـیـاگر غمگینی‌ست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود
آن‌که می‌گوید دوستت دارم
دل اندُه گین شبی ست
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
هزار ستاره‌ی گریان
در تمنای من
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود.

مدتهاست حالی از من نمیپرسی

تا مبادا بگویم: خوب نیستم و رفاقت مجبورت کند همراهِ درد این دل شوی.
میدانم برای بد حالی های من وقت نداری؛
اما بپرس
قول میدهم پاسخ را کوتاه کنم
و بگویم خوبم.
بپرس.
میخواهم فقط کمی دلم
قرص شود که هنوز مرا در خاطرت داری. 

کاش میشد آدم با کسی حرف نمیزد؛

هیچکس را نمیدید،
هیچ چیزی را نمیشنید..
کاش میشد فقط زندگی کرد..
در کوچه پس کوچه های خیال،
با کسی که دوستش دارد،
فقط زندگی کرد....

دوستت دارم!

خیلی ساده ,
خیلی واقعی ,
مثل خوابی کوتاه در یک روز پر کار!
مثل لبخند دلنشین کودکی چند روزه...
مثل حسِّ فرود آمدن تابْ بعد از اوج گرفتن...
من , بدون هیچ واهمه ای از حسودان دوستت دارم...
کاش می دانستی.

دلم لک زده

برای لحظه ای که در گوشم آرام
نجوا می کنی "میخواهمت"!

من بدهکارم به خودم ؛

کمی دیوانه وار دویدن زیر باران ،
و کلبه ی چوبیِ دنجی میان کوهستان ...
بدهکارم ؛
به جاده حضورم را با دو
جرعه موسیقی و کسی که سفر به سفر ، جنگل به جنگل ، کوهستان به کوهستان
و دریا به دریا ؛ با من پیر می شود ،
"عاشقانه" با من پیر می شود ...
من بدهکارم ! و بدهکارها ، قرار ندارند ...

عشق ذاتا غمگین است!

دلت نازک و چشمانت شبیه ابر پاییزی می‌شود!
که منتظر بهانه‌ای برای باریدن هستند .
کافیست طعمش را بچشی...
مگر راهِ فرار می‌ماند!!!
تو می‌مانی و غمِ عشقی که چشیده‌ای...
غمگین و غمگین و غمگین‌تر...
و بالشتی خیس...
و دردی به یادگار...؛ از شبهایی که به درازایِ یک‌سال طول می‌کشد!
ذاتِ عشق غمگین است!
حتی اگر کنارت بنشیند...
حتی اگر قول ماندن بدهد...
باز دلت تنگ می‌شود!
باز دلت می‌گیرد!
اصل غم هم فقط برای عشق اتفاق می‌افتد!
ذاتِ عشق غمگین است!
کافیست طعمش را بچشی...!

بگذار پایـیز

به خیالش
برگریزان کند
هراسی نیست ...
آن‌قدر دوستت دارم
که چهار فصل
از چشم‌هایم نمی‌افتی ...

پاییز !

باران !
و یک پنجره که تو کنارش
ایستاده بودی..!
و یک من که دستهایم را
دورت حلقه کرده بودم.!
چگونه تعبیر
کنم خوابم را
یک تو بود و مشتی دوستت دارم
و یک اقیانوس آرزوی برآورده شده
در حلقه ی دستهای من...!

هر كسي معشوقه اش را به طريقي مي كشد

يكي با يك نگاه
يكي با يك لبخند
و يكي با يك خاطره ي نا تمام

سرد است هوا

يا دل تو با دل ما نيست؟

مرا 

با خودت آشنا کن ... 
بیگانه‌ی من... مرا با خودت... 
یکی کن...

صبح انعکاس لبخندهای توست

از شبانه ای که از چشم های شب کوچ کرده

کوتاه سخن!

یار وفادار نبود...

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود

دائم برای تو...