دلبستگی طعمِ گَسی دارد
با بغض های قصه درگیری
دستت که از دستش جـدا باشد
دستِ خودت را هم نمیگیری ...
در من کسی جان میدهد هر شب
با خاطراتی سرد و تکراری
دیوانه جان کی میشود اصلا
از حال و روزم دست برداری .. ؟
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﻧﻮ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ مردی ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺑﻬﺎ ﺩﻫﯽ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺗﻼﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺳﺮﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﮐﻼﻣﺶ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﻮﯼ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﮔﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
توریست ژاپنی: یک ایرانی را دیدم که از روزنامه بعنوان سفره استفاده میکند! پرسیدم علت چیست؟
وی گفت : ما موقع غذا خوردن هم مطالعه میکنیم!
(لقمه در گلوی ابلیس گیر میکند و ایستاده تشویق میکند)
دیگه قوی شدم
میبینم ،میخندم ،ردمیشم!
من نخواهم ایستاد
رو به روی تو
جز برای بوسه زدن...
| هوشنگ ابتهاج |
دنبال هیچکس ندویین
آدمایی که همدیگه رو دوست دارن
کنار هم راه میرن…!
وقتی میگویم:
“دیگر به سراغم نیا!”
فکر نکن که فراموشت کرده ام
یا دوستت ندارم نه!
من فقط فهمیدم
وقتی دلت با من نیست
بودنت مشکلی را حل نمیکند
تنها
دلتنگ ترم میکند!
چه کسی می فهمد
در دلم رازی هست؟
می سپارم آن را
به خیال شب و تنهایی خود ...!
نکند فکر کنی در دلِ من یادِ تو نیست
گوش کن،
نبضِ دلم زمزمه اش با تو یکیست …
من یک غریبه دیروز آشنای امروزوفراموش شده فردایم درآشنایی امروز می نویسم تادرفراموشی فردا یادم کنی
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
فروغی بسطامی
تو کجاایی
در کدام بلندی های جهانم؟
بر بلندای کدام رویا
کدام یاد...
که اینگونه
درخت و
رود و
دره..
نشانی از تو دارند.
...
که اینجا هر کنج دنج ..
پناه سارهای کوهی است.
/
...دلنوشته..
..شعری برای او.
..