دردهای تو آزارم میدهد و غم تو اندوهگینم میسازد.

خوب من!


به من بگو


روزی که میدانم لب هایت نمیخندد


چگونه شادی را به قلبت بازگردانم؟


کاش من


صوتی از یک قهقهه بودم .


از ته دلت میامدم و روی لب هایت مینشستم


یا پروانه ای کوچک که


بی هوا از پنجره ی نیمه باز به اتاقت سرک میکشیدم


و تمام روز تو را مشغول


گرفتنم میکردم تا حتی برای لحظه ای،


تمام دنیا برایت


در گرفتن پروانه ای در مشتت خلاصه میشد.


کاش پنجره ی


اتاقت بودم تا به جای شب


به سمت گل های سرخ


خیابان باز میشدم


شاید هیچگاه ندانی تا کجا


دوستت خواهم داشت


اما بدان نام تو


هویت زیبای من است.

پسند

بازنشر