زندگی به یک "دوچرخه" می مانَد ؛
اگر یکسره و بی توقف ، در مسیرهای سخت ، رکاب بزنی ؛ جایی در میانه ی راه ، تکه های دوچرخه از هم باز می شود و تو می مانی و زخم های روی تن و حسرتِ مسیرهای نرفته ...
اگر رکاب نزنی ؛ حرکت نمی کنی و اگر بیش از اندازه آهسته ، رکاب بزنی ؛ تعادلت بهم می ریزد و زمین می خوری .
این تویی که تصمیم می گیری هر از گاهی توقف کنی ، پیچ و مهره ها را محکم کرده ، دستی به سر و گوش دوچرخه ات بکشی ، نفسی تازه کنی و با خیالی آسوده ، مسیر خوشبختی ات را طی کنی ،
این تویی که تصمیم می گیری با چه سرعتی برانی که نه آنقدر کم باشد که بی حرکت اندر خمِ کوچه ای بمانی و نه آنقدر زیاد ؛ که زمین بخوری ...
تو حق نداری
عاشقِ کسی بمانی که سالهاست رفته
تو مالِ کسی نیستی که نیست
تو حق نداری اسمِ دردهای مزمنت را عشق بگذاری
میتوانی مدیونِ زخمهایت باشی اما
محتاجِ آنکه زخمیَت کرده نه!
دست بردار از این افسانههای بی سر و ته که به نامِ عشق
فرصتِ عشق را از تو میگیرد.
آنکه تو را زخمیِ خود میخواهد
آدمِ تو نیست
آدم نیست و تو سال هاست حوای بی آدمی...
حواست نیست!
-افشين_يداللهی
همه ی طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان
بعضی هاشون میان
که راه رو برات صاف و روشن کنن...
هدف بعضیها از خوبی کردن به بقیه ، صرفا" منت گذاشتن و مدیون کردنشونه
بنابراین خیلی مهمه که بدونیم خوبی رو از چه جور آدمی دریافت میکنیم
عنوان شعر: عین ِ حقیقت
با خندهات من گریه را تفهیم کردم
من "سرخوشی" را با خودم تقسیم کردم
جانانِ من، ای هستی ِ "جان و جهانم"
"هستی به یکجا" من به تو تقدیم کردم
ما سربرهنه پابرهنه جانبرهنه
"شبها و روزان" بُرههی تقویم کردم
من بر ادای حکم ِ تو تقصیرکارم
سر را به جبرانش کنون تسلیم کردم
شادی به لبخند ِ دو چشمانت مرا خوش
عین ِ حقیقت را ببین ترسیم کردم
kiarash diyan
خواهش میکنم
آرش ( گروه لاله های سرخ )
لینک