راه من
وعدۀ دست های تو ست
این شب های روشن عشق
پر از میهمانی آبُ نان عاطفه
این کافه های دنج تابستانی
که تا دیروقتِ خاطره باز اند
با تو سفر می کنم
به فصل یاس های بارانی
به اقلیم لبخند گل های سرخ
به خواب سیر پنجره ها
زیر نجوای بیدار ماه
مرا می بری
به خواندن لب هایت
پیش از آنکه چیزی بگوئی
به تماشای راز هائی
که تو هستی
با تو سفر می کنم
به خواب سیب ها
در باغ کوچک نوازش هایت
که سبک تر از
نجوای پروانه ها ست
تو مثل شاعران
به هر چه نام می بخشی
مرا خانه صدا می زنی
و من تو را
ماه میان پنجره ام می نامم
در مراسم آهستۀ عشق
وقار تو مکث می کند
حرف هایم در دهانم می ایستند
و لبخند تو
مرا به تو می رساند
به انتهای خواستن دیگر برای هیچ
و من
به شعاع عطرهای کوهی
در هوای تو گسترده می شوم
و در حصار بازوانت سبز می مانم
راه من
وعدۀ دست های تو ست !

بازنشر