مثل هر شب
خواستم کتاب بخوانم
آمدی روبرویم نشستی
گفتم بخوابم
چپ و راست
بقچه‌ی خاطراتت را
سرم تکاندی
بلند شدم شعری بنویسم
چنان عطر آغوشت
در هوا پیچید
که دلتنگی ام سر گذاشت
بر شانه سطرها...

بازنشر