وصیت نامه آلبرتا انیشتن
روزی فرا خواهد رسید که جسم من
از زیر ملحفه سفید پاکیزه که
از ۴ طرفش زیر تشک تخت بیمارستان
رفته است قرار میگیرد و آدم هایی که
سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند
از کنار من میگذرند آن لحظه فرا خواهدرسید
که دکتر خواهد گفت مغز من از کار افتاده است
و به هزاران علت دانسته با ندانسته زندگیم به
پایان رسیده است در چنین روزی تلاش نکنید به
شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه زندگی
مرا به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید
آن را بستر زندگی من بنامید جسمم به دیکران کمک
میکند که به ادامه حیات خود ادامه دهد چشم هایم
را به ادمی بدهید که هرگز طلوع آفتاب چهره یک نوزادم
و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است
قلبم را به کسیاد هدیه بدهید که از قلب جز خاطره دردهایی
پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشینی بیرون کشیده اند
کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببینید
کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که
هفته خون او را تصفیه میکنند

بازنشر