می توانستم گیلاس را
تا نیمه از شرابِ کهنه پُر کنم
می توانستم
یکی از آن آهنگهای قدیمی را بگذارم
و آرام آرام
خمارِ نوستالژی روزگارِ خوب شوم
می توانستم پابرهنه
کوچههای باریک باغ را بدوم
می توانستم دامنم را
پر از شکوفههای یاس کنم
و مست شوم ...
مستِ مستِ مست
اما پشتِ این پنجره، رو به دریا نشستم
و برای تو شعر نوشتم
مست شدم ...
مستِ مستِ مست ...⚘
/
( نیکی فیروزکوهی )
/