تو مرا آنقدر آزردی...
  • ᴰᵃʳʸᵃ

    تو مرا آنقدر آزردی
    که خودم کوچ کنم از شهرت ...
    بکنم دل ز دل چون سنگت، تو خیالت راحت....
    میروم از قلبت،
    میشوم دورترین خاطره در شبهایت ....
    تو به من میخندی
    و به خود میگویی:باز می آید و میسوزد از این عشق ولی....
    برنمیگردم ،نه!
    میروم آنجایی ک دلی بهر دلی تب دارد،
    عشق زیباست و حرمت دارد..

دیدگاه غیرفعال شده است.

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.