سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم مشتی خاک
که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه
یا سنگی در دامان یک کوہ
یا قدری سنگ ریزه در انتهای یک اقیانوس
شاید خاکی از گلدان‌
یا حتی غباری بر پنجرہ
اما مرا از این میان برگزیدند
برای نهایت
برای شرافت
برای انسانیت
و پروردگارم بزرگوارانه اجازہ ام داد برای
نفس کشیدن
دیدن
شنیدن
فهمیدن

و ارزندہ ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام
برای قرب
برای رجعت
برای سعادت
من مشتی از خاکم که خدایم اجازہ ام داده
به انتخاب
به تغییر
به شوریدن
به محبت
وای بر من اگر قدر  ندانم

بازنشر