يه سري آدما مثل ساز ناكوك ميمونن، ميتوني باهاش بالاخره يه آهنگي بزني، اما اين همون آهنگيه كه ميخواي بزني؟ اين همون آدمه كه ميخواي لحظه هاتو باهاش خاطره كني؟ خيلي دقت كن، شايد يه روز باروني از شلوغي همت، نزديك شریعتی پرت شدي به باتلاقي كه واسه رابطت توش يه عالمه دست و پا زدي، باز نكش خودتو، نذار يه شب تو مهموني يهو لجنمال كني خودتو كه كاش اينجا بود و با هم مست ميشديم، كاش بود و مست و لش ميزديم به جاده شمشك، ميزديم به آبجو خوردن وسط و اتوبان و آهنگ هاي بند تنبوني، كاش بود و ميزديم به خونه ي من، به خونه ي اون، به همون كثافتي كه اسمشو گذاشته بوديم رابطه، اسمشو گذاشته بوديم دوس داشتن، عشق، از خودگذشتگي... كاري نكنين با خودتون كه با يه جرعه ويسكي چيپ و ارزون قيمت بخواين عر بزنين و فرار كنين تو خيابون، الانا ديگه نميگن عاشقه، دلش گرفته، ميبرنتون ديوونه خونه، به فنا نرين...

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.