در غزل وقتی که از آیینه صحبت می شود
بی گمان انگیزه ی پنهان من، چشمان توست

من پُر از هیچم، پُر از کُفرم، پُر از شِرکم ولی
نقطه های روشن ایمان من، چشمان توست

در شبستانی که صد سودابه حیران من اند
جام راز آلوده ی چشمان من ، چشمان توست

/
( محمد سلمانی )
/



... !/

باز می پُرسی که دردت چیست ؟ بنشین گوش کن
درد من ، این درد بی درمان من ، چشمان توست !

پسند

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.