• پناه

    آنگاه
    خورشید سرد شد
    و برکت از زمین‌ها رفت
    و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند
    و ماهیان به دریاها خشکیدند
    و خاک مردگانش را
    زان پس به خود نپذیرفت
    شب در تمام پنجره‌های پریده رنگ
    مانند یک تصور مشکوک
    پیوسته در تراکم و طغیان بود
    و راهها ادامهٔ خود را
    در تیرگی رها کردند

    دیگر کسی به عشق نیندیشید
    دیگر کسی به فتح نیندیشید
    و هیچکس
    دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید

  • Ehsan

    واقعا حفظ بودی؟

  • پناه

    حفظ نبودم ولی قبلا خونده بودم ☺️

بازنشر

موردی برای نمایش وجود ندارد.