تو را با غیر می بینم ، صدایم در نمی آید

دلم می سوزد و
کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم ... باده خوردم ، خون گریستم ...
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

چه گویم
چون به گفتن در نمی آید

مهدی اخوان ثالث

می‌دانی؟
در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم . بلکه در جمع این‌چنین‌ترم .
دلتنگی ، محصول غیبت نیست، محصول حضور است .
حضور هرکس غیر از تو .
بودن با دیگران ، نبودن تو را بیشتر می‌کند .
دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را باز می‌تابانند؛ بلکه آدم‌ها هستند.
آدم‌ها - آخ - آدم‌ها !
آخ از آدم‌هایی که هستند، اما «تو» نیستند !

حسین_وحدانی

وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی ست
و " دوستت می دارم " رازی ست که در میان ِ حنجره ام دق می کند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم

اینجا که ساعت و
آینه و هـــوا
به تو معتادند ...

حسین منزوی

چقدر قافیه ها را به غم دچار کند
منِ بدون تو با زندگی چکار کند ؟

چقدر دلهره ی تلخ بی تو بودن را
ته تمام غزل هایش استتار کند

دلم گرفته شبیه کسی که می خواهد
طناب بردارد از خودش فرار کند

بگو به مرگ سر راه اگر مسیرش خورد
کنار پنجره روح مرا سوار کند

همیشه توی خودم ریختم غمم را ، کاش
سکوت های مرا شعر من هوار کند...

روبه راه ام

رو به راهی که
تو در آن رفته ای ...

" من در راه
تو
رسیده ای!"

م درجزی

دل تنگ و دست تنگ
و جهان تنگ و كار تنگ

از چـــهار ســـو گـرفته مــرا،
روزگـار تنــگ …

بیدل_نیشابوری
*********************
درود و سپاس فراوان از همراهی ناب و زیبایتان بهمراه اثری ستودنی که پستم را مزین نمودید

آدم ِ تنها را
همه دلتنگی های عالم ... مهمان می شوند ...

دوست گرامی
ممنونم از بابت این احساس زیبای شما

مثل گذشته و هنوز ... ستودنی هستین

مگر می شود ثبت این همه احساس های نهفته پشت واژگان را خواند و لمس نکرد ؟
اما از گذشته ای سخن راندید که انصاف نیست آشنایی یک طرفه و از عدالت به دور است

ولی تصویر کمی بیشدر از می در سبو نمودن اسد هاع

حالا شما از بیم شماتت گریه ی پنهانی در گلو را نظاره گر باش

گریه پنهانه عاخه خیلی شیپیشویه همو کمی بیشدر از می در سبو کردنه جذاب ترع🤭

این روزها کسی به گریه پنهان اهمیتی نمی دهد تا می در سبو باشد ... بیشتر هم بهتر

هعییی امان از ادمای این روزاع

یه اقایی رو بهم معرفی کردن تیریپ ازدواج از باب ِ آشنایی و ایی صوبتاع
چند جلسه که گذشت از مصاحبت فرمودن بیا محرمیت بخونیم واسه ادامه روند اشنایی بیشدر
.
.
من موندم ایی موجودات رو خدا واسه شوخی و نمونه ازمایشگاهی ِ جنس نر خلق کرده یا جدی جدی با اینا شدیم ملت

بنده خدا مقید به شرعیات بوده و نخواسته به گناه بیفتد ...

بنده خدا هَوَلی بود در لباس موجه
"محرمیت بخون بیا باهام مسافرت"
.
.
.
میخوندم میرفدم؟

حیف که اینجا جای مناسبی برای تعریف یک خاطره دوست عزیزی نیست وگرنه متوجه می شدی این خواستگار خیلی هم بد نبوده

از دید شما آقایون شاید
ولی پسری اگه محترم باشه یواشکی محرمیت نمیخواد
اصن مگه فابریکا رو هم میشه بدون اذن جد اندر جدر پدری محرمیت خوند واسه شون؟

من دید و نظر خودم را عرض نکردم . در قبال خاطره دوست و عزیزی بیان نمودم در مقام مقایسه بد نبود

خووو

چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم

چو درمانم نبخشیدی به دردِ خویش خو کردم

این شعر چقد عالیه 👆

مرسی که یاد آوری شد برامون 🙏

و چقدر خوب که با همراهی و ادامه شعر و حضور ناب خود پستم را زینت بخشیدی

متشکرم از لطف و مرحمتت 🌹🤍

سلامت و شاد باشی همواره

ارادت مانی خان 🌹🙏