دل‌م تنگ‌ست. به‌خودم می‌گویم معلوم‌ست توی این زمستان ِ نچسبِ بی‌رمق، دل آدم برای برف‌بازی، چپیدن توی کافه از سرما، نقاشی روی شیشه‌ی بخارگرفته، سُرخوردن روی برف‌، معلوم‌ست دل آدم برای هاااکردن دست‌ها تنگ‌ می‌شود. امّا می‌دانم. می‌دانم به خودم دروغ می‌گویم. دل‌م برای عشق تنگ است ...

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر