امروز مرا در دل جز یار نمی‌گُنجد
وز یار چنان پُر شد، کاغیار نمی‌گنجد

در چشم پُر آب من جز دوست نمی‌آید
در جان خراب من جز یار نمی‌گنجد

رو بر در او سرمست، از عشق رُخَش، زیرا
در بزم وصال او، هشیار نمی‌گنجد
/
( عراقی )
/



... !/

لینک

چون پرده براندازد عالم بسر اندازد
جایی که یقین آید پندار نمی‌گنجد

پسند

موردی برای نمایش وجود ندارد.

بازنشر