Maral
۱,۱۷۷ پست
۵۰ دنبال‌کننده
۴۳,۶۵۳ امتیاز
زن
۱۳۷۲/۱۰/۰۷
شیطون
فوق ليسانس
ايران، آذربايجان غربي
سربازی فراري

تصاویر اخیر

دوستان سلام آی دی وپیج من در اینستا گرام

لطفا فالو کنید واسم کلیکی ها رو بگین تا فالو کنم ممنونم


damla.birang
آن را که غمی بُوَد وَ بِتواند گفت
غم از دلِ خود به گُفت بِتواند رُفت

این طُرفه گُلی نِگَر که ما را بِشِکُفت
نی رنگ توان نِمود و نی بوی نَهُفت...
بازنشر کرده است.
هر آهنگی که...

گوش میدهم ...

به هر زبانی که باشد...

بغضم را میشکند...

نمی دانم بغضم...

به چند زبان زنده تسلط دارد
بازنشر کرده است.

می دانم نمی دانی

چقدر دوستت دارم
و چقدر این دوست داشتن همه چیزم را
در دست گرفته است ..
می دانم نمی دانی
چقدر بی آنکه بدانی می توانم
دوستت داشته باشم
بی آنکه نگاهت کنم
صدایت کنم
بی آنکه حتی زنده باشم ..
می دانم نمی دانی
تا به حال چقدر دوست داشتنت
مرا به کشتن داده است

دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم

همه هستی تویی فی الجمله این وآن نمی دانم

به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمی دانم

یکی دل داشتم پر خون،شد آنهم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون،در این دوران نمی دانم

دلم سرگشته می دارد سر زلف پریشا نت
چه می خواهد ازین مسکین سرگردان نمی دانم

اگر مقصود تو جان است رخ بنماو جان بستان
اگر مقصد دگر داری من این وآن نمی دانم

نمی یابم ترا در دل،نه درعالم نه در گیتی
کجا جویم ترا آخر من حیران نمی دانم

من نمی دانم که بُردم جنگ را یا باختم

زنده بیرون آمدم اما سپر انداختم...

از جهنــّـــم هیچ باکی نیست وقتی سالها
با جهانی این چنین هم سوختم هم ساختم

دوست از دشمن مخواه از من که بشناسم رفیق
من! که در آیینه خود را دیدم و نشناختم...

آنچه باید میکشیدم را کشیدم، هر نفس
آنچه را بایست می پرداختم پرداختم

سالها سازی به دستم بود و از بی همتی
هیچ آهنگی برای دل خوشی ننواختم

زندگی شطرنج با خود بود و در ناباوری
فکر می کردم که خواهم بُرد... اما باختم...!

من بهایی بیشتر از سوختن پرداختم

از جهانی دل بریدم با تو امّا ساختم

مرکبی جز عشق تاب این هیاهو را نداشت

سوی این فرجام مبهم تا بخواهی تاختم

شهره ی پرهیز بودم روزگاری دورتر

پیش چشمان غزلخیزت سپر انداختم

از یقین کهنه ی دیروزها چیزی نماند

من به پای عشق کافرکیشت ایمان باختم

حیرتم افزودی و بیگانگی آموختی

حال می بینم که آری جز تو را نشناختم
گفته بودم من دلم را باختم ,هی لج نکن

سخت تاوان غمت پرداختم, هی لج نکن

توبه کردم تا نگاهم را بدزدم از لبت
باز هم یک آن نگاه انداحتم, هی لج نکن

در خیال من تو هستی و جهانی آرزو
در خیالم از تو دلبر ساختم, هی لج نکن

بازی سختی به پا کردی ولی در حرمته
چشم زیبایت سپر انداختم, هی لج نکن

خوب می دانم دلت این جمله میخواهد,بیا
بین احساس و تو و دل,باختم, هی لج نکن...

من نمی دانم که بُردم جنگ را یا باختم

زنده بیرون آمدم اما سپر انداختم


به سَرم زَد يِك شَب ناشناس اِمتحانش كُنم

بازىِ خَطرناكى بود اَما به ريسكَش مي ارزيد..!
+سَلام
-سَلام،شُما؟
+غَريبه
خُدا خَدا ميكَردم كه ديگَر پيامى نَگيرم..
آخَر قَرارمان اين بود كه ناشِناسى واردِ حَريممان نَشَوَد..
-ميشه خودتونو مُعرفى كُنيد؟
نِوشتمُ نِوشت..
ساعَتها بَرايم گُفت..
از تَنهايى اش..
از گُذشته اَش كه پاك بود از آدمها..
ناليد از عَشقهاى اِمروزى..
گُفت مُنتَظِر اَست يِك دانه نابَش سرِ راهش قَرار گيرَد..
با شُماره ىِ خودَم پيغام دادَم جَواب نَداد..
براىِ غَريبه اَما،..
حاضِر بود جانَش را بِدَهَد..
عَجيب بود كه ديگَر خَبرى از شُلوغىِ كارَش نَبود..
عَجيب بود كه ديگَر دَستش هَم بنَد نَبود..
عَجيب بود،هَمه چيز عَجيب بود..
بَعد از سالها،..
مَرا با غَريبه اى عَوَض كَرد كه خودم بودَم..
گاهى دَر زِندگى غَريبه شَويد..!
آدَمها گاهى غَريبه ها را به عِشقشان تَرجيح ميدَهَند..!
من قشنگترین تیترزندگی او هستم
الو عشقم

جانم‌....
ببخشید دوباره مزاحمت شدم
جانم مراحمی ....
میشه دوباره حرفهای قشنگت رو یکبار دیگه بهم بگی اخه میخوام بنویسم

باشه عشقم ....دوستتتتتتت دارررررم تو

اخرش مال منی
اووووف قربون صداش
دلتنگی ؛

واژه‌ ای بی معناست ،
وقتي
در لحظه‌هايم نفس می‌كشی
و از دور به من نزديكی
هيچ كس مثل من
را با خود ندارد .
بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد
من اگردست به زلفت بزنم میمیرم
عادت خوش هر روزمِ که بعدازظهر

بشینم گوشه دنجم و چای بریزم
و تا سرد شدنش موسیقی محبوبم رو گوش کنم.
عادتِ هر روزمه که صدای موسیقی بپیچه توی خونه
و من از اینهمه انرژی و زیبایی لذت ببرم و چایم رو جرعه جرعه سر بکشم
آدمی تنـهاست

با دردی که دارد